Does God Ramyshnasyd

پروانه عفت درجهان افسانه شد
منوي اصلي
صفحه اصلي
پروفايل مدير
عناوين وبلاگ
آرشيو وبلاگ
پست الكترونيكي

درباره وبلاگ
دوستان عزیز به وبلاگ من خوش آمدیدنظر یادتون نره
آرشيو
آبان 1392
نويسندگان
احمد
کد هاي جاوا


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 154
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 154
بازدید ماه : 373
بازدید کل : 45603
تعداد مطالب : 178
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


ابن عاص  <-PostCategory-> 

 بن عاص بن وائل سهمی، مکنی به ابومحمد و ابو عبدالله یکیاز اصحاب جلیل القدر پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم می باشد که متاسفانه ایشان نیز در نتیجه تبلیغات گسترده و شبهه افکنی های مغرضانه ای که در مورد مقام شامخ اصحاب پیامبر خدا انجام می گیرد، مورد طعن و بی مهری قرار گرفته، و آن طور که باید معرفی شوند، معرفی نشده اند.لذا بر آن شدیم تا مختصری از بیوگرافی این شخصیت عظیم و صحابی بزرگوار را خدمت خوانندگان گرامی تقدیم نماییم اگر چه این معرفی مختصر مانند نشان دادن قطره ای از دریاست، زیرا صحابه پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم هر کدام به مثابه اقیانوسی مواج از ایمان و اخلاص و دینداری هستند که گنجانیدن آن در قالب چند لفظ و کلمه ممکن نیست.اسلام آوردن عمروبن عاص رضی الله عنهواقعه اسلام آوردن حضرت عمرو رضی الله عنه را از زبان خودش نقلمی کنیم.ایشان می فرماید: »بعد از جنگ خندق من با گروهی از قریش که نظریات و اندیشه های من را کاملاً قبول داشتند در مجلسی نشسته بودیم. من در مورد پیشرفت مسلمانان و تأثیر محمد صلی الله علیهوسلم با آنها سخن گفتم و از آنها خواستم که در این مورد فکری بردارند. بعد از تبادل نظر طولانی، بر این امر اتفاق شد که من به نزد نجاشی- که گروهی از مسلمانان به حبشه پناهنده بودند- بروم و او را نسبت به پیامبر و اصحابش بدبین کرده از او طلب یاری نمایم. لذا مقداری زیادی هدایا برداشته و نزد نجاشی رفتم. نجاشی به گرمی از من استقبال کرد اما هنگامی کهوارد دربار نجاشی شدم، "عمرو بن امیه ضمری" که پیامبر اسلاماو را در مورد مسأله جعفربن ابیطالب و یارانش فرستاده بود، را دیدم. او مقداری با نجاشی سخن گفته و بیرون شد. من وقتی به نزد نجاشی رسیدم به نشانه احترام در مقابلش زانو زدم و بعد از دادن هدایا به او گفتم: نجاشی! مردی که دقایقی پیش با شما سخن می گفت نماینده مردی است که دشمن ما است، نسبت به بزرگان و اشراف ما بی حرمتی می کند. اگر اجازه بدهید من حاضرم نماینده اش را به قتل برسانم. نجاشی وقتی این سخنان راشنید بسیار خشمگین شد و گفت: آیا از من می خواهی اجازه قتل نمایندۀ مردی را به تو بدهم که ناموس اکبر )جبرئیل( نزد او می آید؟! من گفتم: ای پادشاه! آیا براستی اینگونه است؟ نجاشی گفت: وای بر تو ای عمرو! اگر از من می شنوی به او ایمان بیاور. به خدا قسم او بر حق است و به زودی بر مخالفین خود غالب خواهد شد همانگونه که موسی علیه السلام بر فرعون و لشکرش غالب شد.سخنان نجاشی بر من تأثیر گذاشته و بدون اینکه به همراهانم چیزی بگویم برای اسلام آوردن به سوی مدینه رهسپار شدم. در میان راه خالد بن ولید را دیدم. از او پرسیدم: ای ابوسلیمان به کجامی روی؟ گفت: به خدا قسم مثل روز برایم واضح شده است که این مرد )محمد( پیامبر خداست، می روم و اسلام می آورم. من خوشحال شده وگفتم: به خدا قسم من هم به همین منظور می روم. لذا هر دو با هم خدمت رسول الله صلی الله علیه وسلم رفته و اسلامآوردیم«. ]سیره ابن هشام 2/267[عمروبن عاص رضی الله عنه فرمانده جنگ ذات السلاسلدر سال هفتم هجری، قبیله "قضاعه" قصد حمله به مدینه را در سر می پرورانید. آنحضرت صلی الله علیه وسلم لشکری سیصد نفری را با فرماندهی حضرت عمرو بن عاص رضی الله عنه به سوی آنان روانه کرد. حضرت عمرو در میان راه با خبر شد که افراد لشکر دشمن بسیار است لذا از محضر آنحضرت صلی الله علیه وسلم طلب نیروی کمکی نمود که گروهی دیگر به فرماندهی حضرت ابوعبیدة بن جراح رضی الله عنه به لشکر عمرو ملحق شد و بعد از درگیری و مبارزه، لشکر مسلمانان توانست قبیله قضاعه را شکست داده و آنان را وادار به عقب نشینی نماید.این اقدام شجاعانه حضرت عمرو رضی الله عنه باعث افزایش هیبت اسلام و مسلمین در اطراف شام و دیگر مناطق شده و زمینه اسلام آوردن قبایل متعددی مانند: بنی عباس، بنی مرة، بنی ذبیان و ... رافراهم نمود.مناقب حضرت عمرو بن عاص رضی الله عنهالف ـ پیامبر صلی الله علیه وسلم ایمان عمرو را تائید می کند:در مسند احمد روایت صحیحی آمده است که آنحضرت صلی الله علیه وسلم در مورد حضرت عمرو بن عاص رضی الله عنه فرمودند:»أسلم الناس و آمن عمرو بن العاص«؛ )دیگر مردم مسلمان شدند اماعمرو بن عاص ایمان آورد(. همچنین در حدیثی دیگر آمده است که آنحضرت صلی الله علیه وسلم فرمودند: »إبنا العاص مومنان عمرو وهشام«؛ )عمرو و هشام این دو فرزند عاص بن وائل، مومن هستند(.ب ـ در سنن بیهقی 4/43 باب اسلام عمروبن العاص، روایتی به این مضمون آمده است: »فعن أبی ملیکة قال: قال طلحة بن عبیدالله: سمعت رسول الله صلی الله علیه وسلم یقول: إن عمروبن العاص من صالحی قریش«؛ )طلحة بن عبیدالله رضی الله عنه می فرماید: از آنحضرت صلی الله علیه وسلم شنیدم که می فرمود: همانا عمرو بن العاص از انسانهای صالح قریش می باشد(.آری! کسی که ایمان عمرو و صالح بودنش را تأیید می کند، سرور پیامبران حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه وسلم است همان کسی که قرآن کریم در وصفش می فرماید: »وما ینطق عن الهوی إن هو إلا وحی یوحی«، انسانی است که هرگز جمله ای را بدون دلیل به زبان نمی آورد و به هیچ وجه کلامی را نمی گوید که با واقعیت مغایرت داشته باشد. او کسی است که مبالغه گویی و افراط هرگز در او راه ندارد.ج ـ در فتح مکه آنحضرت صلی الله علیه وسلم ماموریت منهدم نمودن بت "سواع" که متعلق به قبیله »هذیل« بود را به حضرتعمرو واگذار نمود.دـ بعد از فتح مکه، آنحضرت صلی الله علیه وسلم نامه هایی را بهمنظور دعوت دادن بعضی پادشاهان ممالک به دین اسلام ارسال نمود که نامه آنحضرت به پادشاه عمان توسط حضرت عمرو بن عاص رضی الله عنه فرستاده شد که در پایان با بصیرت و حکمتحضرت عمرو، پادشاه عمان مجبور شد تا اسلام را پذیرفته و به رسالت آنحضرت صلی الله علیه وسلم اقرار نماید.مهارت جنگی عمروبن عاصچنان که قبلا ذکر شد یکی از مهمترین اقدامات و افتخارات حضرت عمروبن عاص رضی الله عنه بعد از اسلام، سریه "ذات السلاسل" بود. این سریه به منظور مقابله با قبیله »قضاعه« که قصد حملهبه شهر مدینه را داشتند، انجام گرفت. امارت سریه "ذات السلاسل"را حضرت عمرو بن عاص رضی الله عنه بر عهده داشت که در نهایت با پیروزی لشکر مسلمانان پایان یافت.در این جنگ زمانی که سپاه اسلام شبی را دراستراحت می گذرانید وهوا مقداری سرد بود، گروهی از مجاهدین خواستند برای گرم کردن خودشان آتش روشن کنند، اما حضرت عمروبن عاص با این کارآنها مخالفت کرد، همچنین زمانی که مجاهدین اسلام موفق شدند سپاه دشمن را شکست دهند دشمن پا به فرار گذاشت، مجاهدین خواستند آنها را تعقیب کنند اما فرمانده لشکر)حضرت عمروبن عاص( با این اقدام نیز مخالفت نمود. زمانی که لشکر اسلام به مدینه برگشت آنحضرت صلی الله علیه وسلم علت این مخالفتها را از عمرو جویا شد. عمرو در جواب عرض کرد: »دلیل مخالفت من با روشن کردن آتش این بود که دشمن از تعداد کم سپاه ما مطلع نشوند، و دلیل عدم تعقیب سپاه دشمن این بود که مبادا فرار آنهاتوطئه ای نباشد و برای ما کمینی نگرفته باشند«. آنحضرت صلی الله علیه وسلم فراست و مهارت جنگی حضرت عمرو را ستودو او را مورد تحسین قرار داد.عمرو بن عاص در خلافت صدیق اکبربعد از رحلت رسول اکرم صلی الله علیه وسلم و در دوران خلافت صدیق اکبر رضی الله عنه نیز تاریخ پرافتخار اسلام از رشادتها و مهارتهای جنگی حضرت عمروبن عاص بی بهره نبوده است؛ فرماندهی یکی از چهار لشکری که حضرت ابوبکر صدیق رضی الله عنه به سوی سرزمین شام گسیل داشت بر عهده حضرت عمروبن عاص رضی الله عنه بود. ایشان با لشکری مشتمل بر هفت هزار مجاهد به سوی فلسطین روانه شد. عمروبن عاص ابتدا در معرکه "یرموک" شرکت نمود و سپاه اسلام به فرماندهی سه تن از بارزترین مبارزین و مجاهدین اسلام )عمروبن عاص، خالدبن ولید، ابوعبیدة بن جراح( توانست لشکر روم را شکست داده و سرزمین شام را فتح نماید.حضرت عمرو بن عاص بعد از همکاری با حضرت ابوعبیده و حضرت خالد، برای انجام مسئولیت اصلی خود )فتح فلسطین( به سوی این سرزمین مبارک حرکت نمود که در نهایت این فرمانده ماهر و باذکاوت اسلام در این جنگ توانست مناطق غزه، سبسطیه، نابلس،عمواس، بیت جبیرین، یافا و رفح را فتح نماید.فتح مصربعد از اینکه دایره فتوحات حضرت عمروبن عاص رضی الله عنه در سرزمین شام گسترش چشمگیری حاصل نمود، شوق گسترش فتوحات اسلام و برافراشته شدن پرچم توحید و یکتاپرستی در دیگر سرزمینها نیز در وجود حضرت عمرو دوچندان شد و به فکر افتاد تا سرزمین مصر را هم به قلمرو جهان اسلامی بیافزاید تا احکام و فرامین اسلامی در آن سرزمین نیز به اجرا درآید. لذا این مساله را با خلیفه در میان گذاشت، خلیفه بعد از تامل و مشورت با اهل شورا با پیشنهاد حضرت عمرو موافقت نمود. بعد از موافقت خلیفه، حضرت عمرو رضی الله عنه بلافاصله برای جنگ و حرکت به سوی مصر آمادگی کامل را انجام داد و با سپاهی متشکل از 4000 مبارز به سوی مصر روانه شد.لشکر اسلام ابتدا در بین راه با لشکر رومیان مواجه شد و در شهری به نام "فرما" با یکدیگر درگیر شدند که مسلمانان توانستند آنها را شکست داده و شهر را به تصرف خود درآورند، بعد از آن شهرهای "بلبیس" و"ام دنین" را فتح کردند.حضرت عمرو بن عاص شهرهای مصر را یکی بعد از دیگری فتح می کرد تا اینکه به کناره دیوار اسکندریه رسید، لشکر اسلام ایندیوار را که توسط پنجاه هزار رزمنده رومی محافظت می شد محاصره کرد. در همین ایام بود که هرقل )پادشاه روم( وفات کرد وبرادرش به جای او بر تخت امپراطوری نشست. امپراطور جدید روم وقتی متوجه شد که هیچ امیدی برای مقابله با مسلمانان نیستبه ناچار با توافق بر پرداخت جزیه با مسلمانان صلح کرد.حضرت عمرو رضی الله عنه بشارت این فتح و پیروزی را توسط قاصدی به خلیفه ابلاغ نمود و به این ترتیب سرزمین مصر نیز در قلمرو خلافت اسلامی قرار گرفت و ندای توحید و الله اکبر از بلندای این سرزمین طنین انداز شد و بزرگان روم به قدرت اسلام و مسلمین و ضعف خود در مقابل تربیت یافتگان مکتب اسلام پی بردند.خلاصه اینکه فتح مصر مدت سه سال به طول انجامید و مجاهدین اسلام تحت فرماندهی حضرت عمرو بن عاص رضی الله عنه توانستند این سرزمین را فتح کنند. اهالی مصر نیز به خاطر ظلم و جوری که از دولت روم دیده بودند به محض ورود لشکر اسلام ازآنها به خوبی استقبال کرده و حتی برای مقابله با سپاه روم با آنها همکاری می نمودند. حضرت عمرو نیز به خوبی بر این مطلب واقف بود که مسئولیت لشکر اسلام و در کل، فلسفه جهاد در اسلام، آزاد نمودن مردم از بردگی و ذلت دنیا و آخرت است و اسلام هرگز به منظور کشورگشایی اقدام به جهاد و لشکرکشی نمی نماید، لذا تمام سعی و تلاشش را می نمود که جلوی قتل و خونریزی گرفته شود. وی به همین منظور قبل از هر چیزی بزرگان و علمای مسیحی مصر را به سوی یکتاپرستی و دین اسلام می داد. حضرت عمرو در دعوتش، ابتدا به بعثت رسول اکرم صلی الله علیه وسلم و حقانیت آن اشاره کرده و اینکه آنحضرت صلی الله علیه وسلم چگونه آنها را از گمراهی نجات داده و به صراط مستقیم هدایت نموده است، و سپس مراحل مختلف جهاد با کفار را به آنان گوشزد می کرد و خطاب به آنان می فرمود: »اولاباید اسلام بیاورید که در اینصورت در تمام حقوق و مزایا با دیگر مسلمانان برابرید در غیر اینصورت باید جزیه بدهید و اگر هیچکدام از این دو مطلب را قبول نکنید مجبوریم با شما وارد جنگ شویم. اما ای اهل مصر! این را بدانید که پیامبر ما از قبل به ما بشارتفتح مصر را داده و توصیه نموده است که با اهالی آن به خوبی رفتار کنیم«. این روش دعوت حضرت عمرو باعث می شد تا بسیاری از علما و مردم مصر به آغوش اسلام آمده و با مسلمانان همنوا شوند که ازاین طریق حتی الامکان جلوی قتل و خونریزی گرفته شده و توصیه و سفارش آنحضرت صلی الله علیه وسلم عملی می شد.بعد از اینکه حضرت عمرو بن عاص مصر را فتح کرد، خلیفه- حضرت عمر رضی الله عنه- امارت آن را نیز بر عهده عمرو گذاشت. دورانولایت و حکومت حضرت عمرو در مصر، دوران آرامش و شکوفایی برای مردم این سرزمین بود؛ رابطه بین حاکم و رعیت بسیار صمیمی و دوستانه بود و مردم با آزادی و مساوات کامل زندگی می کردند. در دوران حکومت حضرت عمرو در مصر، شهر"فسطاط" بنا شد و مسجد جامعی به نام "جامع عمرو بن عاص" نیز بنا شد که تا کنون در مصر با همین نام موجود است. حضرتعمرو تا ابتدای دوران خلافت حضرت عثمان رضی الله عنه امارت مصررا در دست داشت.دومین معرکه بین لشکر اسلام و رومهمان طور که قبلا ذکر شد یکی از مناطقی که توسط مسلمانان به فرماندهی حضرت عمروبن عاص رضی الله عنه فتح شد، شهر"اسکندریه" بود که بعد از فتح این شهر تعدادی از مجاهدین اسلام در آن مستقر شدند، اما از آنجایی که افراد مستقر در این شهر تعداد اندکی بودند، پادشاه روم از این موقعیت سوء استفاده کرده و قصد حمله به این شهر و بازپس گیری آن را نمود. او برای همین منظور تعداد 300 کشتی را که حامل سربازان رومی بود به سوی شهر اسکندریه گسیل داشت.سپاه روم بعد از اینکه توانست شهر اسکندریه را مجدداً به تصرف و اشغال خود درآورد به سوی شهر "فسطاط" حرکت نمود، حضرت عمروبن عاص رضی الله عه که این روزها در سرزمینحجاز به سر می برد به محض شنیدن این خبر ناگوار بلافاصله لشکری را جهت درهم کوبیدن شوکت سپاه روم مهیا نمود.لشکر اسلام و سپاه روم در مسیر راه فسطاط با یکدیگر روبرو شدند و لشکر اسلام توانست آنان را شکست داده و وادار به فرار نماید، اما حضرت عمرو به این مقدار اکتفا نکرد بلکه سپاهدشمن را که به طرف اسکندریه در حال فرار بودند تعقیب نموده و بعد از محاصره این شهر دوباره آن را فتح کرد و سپاه روم را ازآنجا بیرون راند. حضرت عمرو همچنین تمام خسارتهایی که اهالی اسکندریه در نتیجه حمله سپاه روم متحمل شده بودند را پرداخت نمود.این فرمانده رشید و بافراست اسلام بعد از فتح اسکندریه، از امیرالمومنین عمربن خطاب اجازه گرفته و به طرف "لیبی" حرکت کرد و شهرهای "زویله" و "طرابلس" را فتح کرده و حضرت عامر بن نافع را به عنوان امیر منطقه لیبی تعیین نمود.حضرت عمرو بن عاص رضی الله عنه تا ابتدای خلافت حضرت عثمان رضی الله عنه به عنوان حاکم مصر ایفای وظیفه می نمود که حضرت عثمان در دوران خلافتش وی را از ولایت مصر عزل و حضرت عبدالله بن سعد ابی سرح را به جای او انتخاب نمود، اما حضرت معاویه در دوران حکومتش مجدداً حکومت مصر را به حضرت عمرو بن عاص واگذار نمود که حضرت عمرو تا زمان وفاتش بر این مسند باقی بود.وفات حضرت عمرو رضی الله عنهاین فرمانده لایق و سیاستمدار جهان اسلام، بعد از سالها خدمت به اسلام و مسلمین و درهم کوبیدن شوکت کفر، به لحظات خداحافظی از دار فانی دنیا و شتافتن به ملاقات پروردگار نزدیک می شد.تاریخ زندگانی حضرت عمرو بن عاص رضی الله عنه دارای فراز و نشیبهای فراوانی بوده است. او مصداق واقعی »خیارهم فی الجاهلیة، خیارهم فی الایسلام« بود. در واپسین لحظات زندگی تمام خاطرات زندگی اش؛ از اینکه چگونه اسلام آورد و چگونه یکی از شیفتگان اسلام و مکتب انسان ساز آن قرار گرفت و.... همه و همه در مقابل دیدگانش مجسم می شد که هر کدام از آنها برای ایجاد عجب و غرور و فخرفروشی کافی بود، اما عمروبن عاص که به خاطر این مسایل مسلمان نشده بود، او فقط برای رضای الهی و به امید عفو و مغفرت الهی و نجات از عذاب اخروی به یگانگی پروردگار و رسالت حضرت محمد صلی الله علیه وسلماقرار نموده بود.وی در آخرین لحظات زندگی، در حالی که به رحمتهای وسیع و بیانتهای الهی امیدوار بود با تکرار این جملات جان به جان آفرین تسلیم می کند: »اللهم لستُ بالقوی فانتصر... ولابالبرئ فاعتذر، ولستُ مستکبراً و لکن مستغفراً.... لا إله إلا أنت«. ) بارالها! من قدرتی ندارم، مرا نصرت کن.... مبرّا از گناه نیستم،]از ذات یگانهتو[ معذرت خواهی می کنم.... من تکبر کننده نیستم بلکه استغفار کننده هستم....، هیچ معبود بر حقی جز تو نیست(.حضرت عمرو در سال 43 هجری در مصر وفات کرده و در شهر"اسکندریه" به خاک سپرده شد.» رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالإِيمَانِ وَلا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلًّا لِّلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّكَ رَؤُوفٌ رَّحِيمٌ«


+ نوشته شده در یک شنبه 12 آبان 1392برچسب:,ساعت 19:46 توسط احمد |
اخلاق  <-PostCategory-> 

 اخلاق رسول خدا در منزل و در میان مردم تاریخ انتشار11 خرداد 1388.رسول خدا صلی الله علیه وسلم در منزل خویش فردی از افراد بشر بودند، آنگونه که حضرت عایشه رضیالله عنها می فرمایند: رسول خداصلی الله علیه وسلم وقتی به منزل تشریف می آوردند: فردی از افراد بشر بودند. خودشان لباسشان را تمییز کرده، گوسفندان را می دوشیدند، و شخصا کارهای فردی خود را انجام می دادند.و همچنین حضرت عایشه رضی الله عنها می فرمایند: رسول خدا صلی الله علیه وسلم لباسشان را پینه می زدند و کفش های مبارک را تمییز می کردند.و همچنین وقتی از حضرت عایشه رضی الله عنها پرسیده شده که رسول خدا صلی الله علیه وسلم وقتی به منزل تشریف می آورد چهاعمالی انجام می دهد ایشان فرمودند: رسول خدا صلی الله علیه وسلم در منزل در صدد بر آورده کردن حاجات خانواده خود بودند، و هنگامی که وقت نماز فرا می رسید به سوی نماز می شتافتند.در روایتی دیگر نیزآمده که رسول خدا صلی الله علیه وسلم وقتی درمنزل تشریف داشتند کفش های مبارک را تمیز می کردند، و لباس خویش را می دوختند، آنگونه که هر انسانی در خانه خویش مشغول است.حضرت عایشه رضی الله عنها می فرمایند: رسول خدا صلی الله علیه وسلم در منزل خوش اخلاق ترین و مکرم ترین فرد بودند؛ و در منزل بسیار خنده رو بوده و همیشه بر لبان مبارک خویش تبسم داشتند.حضرت انس رضی الله عنه می فرمایند: من هیچ کس را مهربانتر از رسول خدا صلی الله علیه وسلم نسبت به اهل و عیال ندیدم.حضرت عایشه رضی الله عنها نیز در مورد برتری اخلاق رسول خدا صلی الله علیه وسلم با خانواده می فرمایند: ایشان می فرمودند: بهترین شما کسی است که با خانواده خویش خوب باشد و من بهترین شما نسبت به خانواده خویش هستم.حضرت ابوهریره رضی الله عنه می فرمایند: رسول خدا صلی الله علیه وسلم هرگز از غذا ایراد نمی گرفتند؛ اگر اشتهای غذا داشتند میل می فرمودند و اگر آن غذا را نمی پسندیدند آن را می گذاشتند.رسول خدا صلی الله علیه وسلم در میان مردمعبادت و زهد رسول خدا صلی الله علیه وسلم و مشغول بودنشان بهذات باری تعالی و مناجاتهای ایشان هرگز مانع خوش رویی و خوشخلقی ایشان با مردم و جویا شدن احوالشان و دلجویی آنها نمی شد؛ این ویژگی ای بود که جز رسول خدا صلی الله علیه وسلم کسی دیگر نمی توانست از عهده آن برآید، گاهی رسول خدا صلی الله علیه وسلم می فرمودند: اگر می دانستید آن چیزی را که من می دانم حتماً شما کم خندیده و بسیار گریه می کردید.رسول خدا صلی الله علیه وسلم دارای سعه صدر و برخوردی نیک بودند؛ ایشان با یاران خود شوخی کرده و با آنها سخن می گفتند، حتی کودکان را در بغل مبارک خویش گرفته و با آنها ملاطفت می نمودند. رسول خدا صلی الله علیه وسلم دعوت انسان آزاده و برده و فقیر را نیز اجابت می نمودند و برای عیات مریضان به دورترین نقاط مدینه تشریف می بردند، و عذر شخص خطا کار را می پذیرفتند و هرگز پاهای مبارک خویش را در میان یاران خود دراز نمی فرمودند تا مبادا جای کسی را تنگ بکنند.حضرت عبدالله بن حارث رضی الله عنه می فرماید: من کسی را کهمتبسم تر از رسول خدا صلی الله علیه وسلم ندیدم.حضرت جابر بن سمرة رضی الله عنه می گوید: من بیش از صد مرتبه در مجلس رسول خدا صلی الله علیه وسلم حاضر شدم، یارانشرا دیدم که با یکدیگر مشاعره می کردند، در حالیکه رسول خدا صلی الله علیه وسلم ساکت بودند و گاهی نیز به همراه آنها تبسم می فرمودند.حضرت شرید ثقفی می فرماید: یکمرتبه رسول خدا صلی الله علیهوسلم از من خواست تا از اشعار اُمیّه بن صلت برایشان بخوانم، من نیز برای ایشان خواندم.رسول خدا صلی الله علیه وسلم مهربان و محبوب بودند و زیباترین مظاهر عواطف انسانی و احساسات لطیف در زیباترین مظاهر در وجودشان متجلی بود؛ حضرت انس بن مالک رضی الله عنه می فرماید: رسول خدا صلی الله علیه وسلم به حضرت فاطمه رضی الله عنها می فرمودند: حسن و حسین را نزد من بیاور. آنها را نزد آن حضرت آوردند و رسول خدا صلی الله علیه وسلم آنها را در آغوش گرفته و می بویید.روزی حضرت حسن بن علی را نزد خود فراخواند، حضرت حسن در حالیکه می دوید خود را در آغوش رسول خدا صلی الله علیه وسلم انداخت، و دست خود را در محاسن مبارک ایشان داخل می کرد، رسول خدا صلی الله علیه وسلم لبهای مبارک را باز نموده و لبهای حضرت حسن را در دهان مبارک می گرفت.حضرت اسامه بن زید رضی الله عنه حکایت می کند که؛ دختر رسولخدا صلی الله علیه وسلم حضرت زینب کبری رضی الله عنها به رسول خدا صلی الله علیه وسلم خبر داد که فرزندم در حال احتضار به سر می برند، رسول خدا صلی الله علیه وسلم به خانه حضرت زینب قاصدی فرستاد و فرمود، سلام من را به دخترم برسان و ازجانب بمن به او بگو: »همانا از آن خداوند است آنچه که داده استو آنچه که می گیرد، و هر چیزی نزد ایشان دارای اجل معین است ، لذا صبر کرده و احتساب نمایید«.حضرت اسامه بن زید در ادامه می فرماید: روزی رسول خدا صلی الله علیه وسلم نزد حضرت زینب کبری تشریف برده بودند، ما نیزنزد ایشان رفتیم. نوزاد حضرت زینب را که در حال احتضار بود، نزد رسول خدا صلی الله علیه وسلم آوردند، ایشان آن کودک را در آغوش گرفته و اشک از چشمان مبارک جاری شد، حضرت سعد رضی الله عنه فرمود: ای رسول خدا صلی الله علیه وسلم این ]اشکها[ چیست؟ رسول خدا صلی الله علیه وسلم فرمودند: این رحمتی است که خداوند در قلب هر کس از بندگانش که می خواهد می گذارد، و خداوند بر بندگان مهربان خود رحم می کند.رحمت و مهربانی رسول خدا صلی الله علیه وسلم آنچنان ژرف و وسیع بود که حتی کودکان را نیز در بر گرفته و شامل حال آنها نیز می شد؛ از حضرت انس رضی الله عنه روایت شده که وقتی رسول خدا صلی الله علیه وسلم بر کودکانی که در حال بازی بودند می گذشت به آنها سلام می کرد.حضرت انس بن مالک می فرماید: رسول خدا صلی الله علیه وسلم با ما مزاح می فرمودند، طوریکه به برادر کوچک من می فرمود:ای عمیر پرنده کوچک چه شد؟ - حضرت عمیر رضی الله عنه پرندهای کوچک داشت که با او بازی می کرد، هنگامی که آن پرنده مُرد رسول خدا صلی الله علیه وسلم از باب تسلّی با ایشان شوخی می فرمودند-.رسول خدا صلی الله علیه وسلم نسبت به مسلمانان بسیار مهربان بودند و هر کس را با توجه به جایگاهش مورد احترام قرار می داد، حضرت ابن مسعود رضی الله عنه می فرماید: رسول خدا صلی الله علیه وسلم هراز چند گاهی ما را نصیحت و وعظ می فرمودند تامبادا ما خسته و ملول نشویم.رسول خدا صلی الله علیه وسلم با وجود اشتیاق و شوق زاید الوصفی که با نماز داشتند وقتی صدای گریه کودکی را می شنیدند نماز را مختصر می کردند، طوریکه از ایشان روایت شده کهمی فرمایند: من وقتی مشغول نماز می شوم می خواهم آن را طولانی کنم، ولی وقتی صدای کودکی را می شنوم که دارد گریه می کند، نمازم را خلاصه می کنم تا مبادا بر مادرش سخت بگذرد.خداوند متعال قلب مبارکش را از هر گونه کینه نسبت به دیگران پاک ومبری قرار داده بود.؛ از ایشان روایت است که فرمودند: هیچ یک از یاران من بدی هیچ کسی را به من نرساند، زیرا من دوست دارم در میان شما بیایم درحالی که هیچ کدورتی نسبت به هیچ کس در قلب خود نداشته باشم.رسول خدا صلی الله علیه وسلم مانند پدری مهربان برای تمام مسلمانان بود و بر آنها شفقت می نمود.ایشان با وجود اینکه هیچ گونه دخالتی در اموال شخصی مسلمانان نداشتند اما زمانی که یکی از مسلمانان از دنیا می رفت و قرضی برگردن او می ماند رسول خدا صلی الله علیه وسلم ادای آن را به عهده می گرفتند و می فرمودند: هر کس از دنیا رفت و ثروتی گذاشت به ورثه او تعلق می گیرد ولی اگر قرضی به جای گذاشت ادای آن به عهده من است.می فرمودند: هیچ مؤمنی نیست مگر اینکه من در دنیا و آخرت از هرکس دیگر به او شایسته تر بوده و سرپرست او هستم، زیرا خداوند متعال می فرماید: » النبی أولی بالمؤمنین من أنفسهم«.پس هر مؤمنی که وفات نمود و مال و ثروتی به جای گذاشت، مالمتروکه از آنِ وارثان او است و کسی که وفات نمود و قرضی به جای گذاشت بیایند نزد مولایش – منظور خود رسول خدا صلی الله علیه وسلم است.این بود قطره ای از اخلاق کریمانه بنده برگزیده خدا در منزل و در میان مردم که به طور بسیار خلاصه تقدیم خوانندگان شد. مشتاقان و شیفتگان دربار رسالت برای آشنایی بیشتر با این اسوه ایمان و بنده کامل الهی می توانند به کتب حدیث و سیرت مراجعه کنند و با مطالعه آنها سعی نماید تا اخلاق آن حضرت را در وجود خود زنده نماید.


+ نوشته شده در یک شنبه 12 آبان 1392برچسب:,ساعت 19:43 توسط احمد |
معاذ بن جبل  <-PostCategory-> 

 معاذ بن جبل... امام العلماءتاریخ انتشار06 مهر 1388.او یکی از هفتاد نفری است که در بیعت عقبه دوم حضور داشت، او بعدها تا جایی از علم و فراست پیش رفت که امام الانبیا حضرت محمد صلی الله علیه وسلم وی را به عنوان »أعلم الناس بالحلال والحرام«، عالمترین انسانها نسبت به حلال و حرام، معرفی نمود بهطوری که بسیاری از صحابه برای فراگیری احکام )حلال و حرام( گرداگردش حلقه زده و از علومش بهره می جستند، او به درجه ای از فضل و کمال دست یافته بود که امیرالمومنین حضرتعمر فاروق رضی الله عنه در توصیفش می فرماید: »عجزت النساء أن یلدن مثله«؛ زنان از به دنیا آوردن مانند او عاجزند. این انسان خوش نصیب و با فضل و کمال امام العلماء، عالم انصار و صحابی جلیل القدر، سید الاخیار، حضرت ابوعبدالرحمان معاذ بن جبل بن عمرو بن اوس است.معاذ رضی الله عنه در سال بیستم قبل از هجرت در خانواده ای با شرافت و محترم دیده به جهان گشود و در سن هجده سالگی با دعوت حضرت مصعب بن عمیر رضی الله عنه مشرف به دین اسلام شد.. در بیعت عقبه حضور داشته و در غزوه بدر و تمامی غزوات در رکاب آن حضرت صلی الله علیه وسلم قهرمانانه جنگید.او کسی است که وقتی رسول اکرم صلی الله علیه وسلم بعد از غزوه تبوک وی را برای تعلیم قرآن و احکام دین عازم یمن نمود،شخص مبارک آن حضرت ایشان را پای پیاده تا بیرون شهر بدرقه نمود.حضرت معاذ رضی الله عنه جوانی بلند قامت، سفید چهره و زیبا بود. دارای چشمانی سیاه، دندانهایی برّاق و ابروهای به هم پیوسته بود.]الاصابة3/98[ابوبحیره یزید بن قطیب در مورد ایشان می فرماید: »وارد مسجد حمص شدم، جوانی را دیدم با موهای زیبا که وقتی صحبت می کرد گویا از دهانش نور و لؤلؤ بیرون می شود. سوال کردم: این جوان کیست؟ گفتند: او معاذ بن جبل است«.ابومسلم خولانی می گوید: »یک بار به مسجد دمشق رفتم، در آنجا جمعی از صحابه پیامبر را دیدم که حلقه زده اند و در مورد مسایل دینی بحث و گفتگو می کنند، در بین آنها جوانی را مشاهده کردم با چشمانی سیاه و دندانهایی برّاق که اصحاب در مورد هر مساله ای که با مشکل مواجه شده و در آن اختلاف می کردند به آن جوانمراجعه می کردند. از یکی از حاضرین پرسیدم: این جوان کیست؟ گفت: او معاذ بن جبل است«.معاذ در کلام رسول خدا صلی الله علیه وسلمآن حضرت صلی الله علیه وسلم در جاهای زیادی از معاذ تعریف و ستایش نموده است که هر کدام از آنها برای بیان فضیلت و کمال معاذ و جایگاهش در نزد رسول خدا و صحابه کفایت می کند که به عنوان نمونه به برخی از آنها اشاره می شود:1ـ عن انس رضی الله عنه قال قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: »أعلم أمتي بالحلال والحرام معاذ بن جبل«؛ عالم ترین فرد امت من نسبت به حلال و حرام معاذ بن جبل است.]رواه الامام احمد[.2ـ عن أبی هریرة رضی الله عنه أن النبی صلی الله علیه وسلم قال:»نعم الرجل معاذ بن جبل«؛ معاذ بن جبل مرد بسیار خوبی است.]اسدالغابة[.3ـ وعن عاصم بن حميد عن معاذ بن جبل قال: لما بعثه رسول الله إلى اليمن خرج معه رسول الله يوصيه ومعاذ راكب ورسول الله يمشي تحت راحلته، فلما فرغ قال: يا معاذ، إنك عسى ألا تلقانيبعد عامي هذا، ولعلك تمر بمسجدي هذا وقبري، فبكى معاذ خشعًا لفراق رسول الله، ثم التفت فأقبل بوجهه نحو المدينة فقال: إن أولى الناس بي المتقون من كانوا وحيث كانوا«، عاصم بن حمید از معاذ بن جبل نقل می کند که زمانی که رسول خدا صلی الله علیه وسلم معاذ را به طرف یمن فرستاد، رسول الله نیز به همراه او خارج شد در حالی که حضرت معاذ سوار بر سواری و آن حضرت صلی الله علیه وسلم پیاده در کنار او حرکت می فرمود. هنگامی که لحظه خداحافظی رسید آن حضرت صلی الله علیه وسلم خطاب بهمعاذ فرمود:» ای معاذ! شاید سال آینده مرا نبینی و )بعد از برگشت( مسجد و قبر من را مشاهده نمایی« معاذ با شنیدن این سخنان اشک از چشمانش جاری شد، سپس آن حضرت صلی الله علیه وسلم رو به مدینه کرد و فرمود:» شایسته ترین )و نزدیک ترین( افراد به من متقیان هستند، هر کس و در هر کجا که باشند.فراق رسول خدا برای تمامی صحابه بلکه برای همه امت تا قیامت جانگداز است، اما برای معاذ شاید مقداری تحملش سخت تر بود. به راستی چرا اینگونه نباشد در حالی که رسول خدا صلیالله علیه وسلم به صراحت او را مخاطب قرار داده و می فرماید منتو را دوست دارم چنان که در "الترغیب والترهیب" با سند صحیح آمده است: »أن رسول الله صلى الله عليه وسلم أخذ بيده يوما ثم قال يا معاذ والله إني لأحبك. فقال له معاذ: بأبي أنت وأمي يا رسول الله وأنا والله أحبك. قال: أوصيك يا معاذ لا تدعن في دبر كل صلاة أن تقول اللهم أعني على ذكرك وشكرك وحسن عبادتك«؛ روزی رسول خدا صلی الله علیه وسلم دست معاذ را گرفته و فرمود:ای معاذ به خدا قسم که من تو را دوست دارم. معاذ عرض کرد: ای رسول خدا! پدر و مادرم فدای شما باد، به خدا قسم من نیز شما را دوست دارم. سپس آن حضرت معاذ را توصیه ای کرد و فرمود: ای معاذ! تو را توصیه می کنم که خواندن این دعا را بعد از هر نماز به هیچ وجه ترک نکن؛ »اللهم أعنی علی ذکرک و شکرک و حسن عبادتک«.معاذ در کلام صحابهعن الشعبي قال: حدثني فروة بن نوفل الأشجعي قال: قال ابن مسعود: إن معاذ بن جبل كان أمةً قانتًا لله حنيفًا، فقيل إن إبراهيم كان أمةً قانتًا لله حنيفًا، فقال ما نسيت هل تدري ما الأمة وما القانت؟ فقلت: الله أعلم، فقال: الأمة الذي يعلم الخير، والقانت المطيع لله عز وجل وللرسول، وكان معاذ بن جبل يعلم الناس الخير وكان مطيعًا لله عز وجل ورسوله.حضرت عبدالله بن مسعود رضی الله عنه می فرماید:»معاذ بن جبل یکی از مصادیق آیه"أمة قانتاً لله حنیفاً" بود«، گفته شد: اما این آیه و توصیف در مورد حضرت ابراهیم نازل شده است!. ابن مسعود فرمود: بله! من نیز می دانم، اما آیا معنا و مفهوم"أمة" و" قانت" را می دانید؟. سپس فرمود: "أمة" یعنی کسی که تعلیم خیر و نیکی می دهد، و "قانت" یعنی مطیع خدا و رسول بودن، و معاذ بن جبل نیز مردم را تعلیم خیر می داد و مطیع خدا و رسولش بود.وقال عمر بن الخطاب يومًا لأصحابه: لو استخلفت معاذَا - رضي اللهعنه- فسألني ربى عز وجل ما حملك على ذلك؟ لقلت: سمعت نبيك يقول: )يأتي معاذ بن جبل بين يدي العلماء برتوة )أي يسبقهم مسافة كبيرة، قيل إنها رمية حجر( ]أحمد[.روزی حضرت عمر رضی الله عنه خطاب به صحابه فرمود: اگر بعداز خودم معاذ را خلیفه معرفی نمایم و در روز قیامت خداوند عزوجل ازمن سوال کند که چرا این کار را کردی؟ من می گویم: زیرا از پیامبرت شنیدم که می فرمود: معاذ بن جبل با فاصله بسيار زیادی در پیشاپیش علما حركت خواهد كرد.برخی دیگر از مناقب معاذ بن جبلمنافب صحابه رسول خدا صلی الله علیه وسلم از دایره زبان و قلم بالاتر است که حضرت معاذ بن جبل نیز از این قانون مستثنی نیست. اما "مالایدرک کله لا یترک کله".صفحات کتب حدیث و تاریخ مناقب زیادی از حضرت معاذ بن جبل را در خود جای داده است که به طور تیتروار به برخی از آنها اشارهمی شود:1ـ حضرت معاذ یکی از شش نفری است که در دوران حیات آن حضرت صلی الله علیه وسلم مسئولیت جمع قرآن را بر عهده داشتند.2ـ بعد از اینکه مکه فتح شد و مردم مکه برای فراگیری احکام اسلام نیاز به معلم داشتند، آن حضرت صلی الله علیه وسلم با توجه به شناختی که از معاذ داشت او را به عنوان معلم مردم مکه در آنجا مستقر نمود.3ـ زمانی که تعدادی از پادشاهان یمن نزد رسول الله آمده و اسلام آورده و طلب معلم نمودند، آن حضرت معاذ را به همراه تعدادی از صحابه با آنها فرستاد و امارت آنها را به معاذ سپرد.4ـ در مورد ورع و تقوای معاذ منقول است که ایشان دو زن داشت، وقتی نزد زنی که نوبتش بود می رفت از وسایل و امکانات منزل زن دیگر هیچ گونه استفاده ای نمی کرد، حتی از آب آن خانه نیز نمی نوشید.5ـ حضرت معاذ رضی الله عنه نسبت به فراگیری علم و آموختن آن حرص و علاقه زیادی داشت؛ هرگز حاضر نمی شد حتی یک مجلس ازمجالس آن حضرت صلی الله علیه وسلم از وی فوت شود، او در تمام این مجالس شرکت می کرد و علوم قرآن و حدیث را از محضر مبارک رسول خدا صلی الله علیه وسلم فراگرفته و هر آنچه را می شنید حفظ می نمود تا جایی که از جمله کسانی قرار گرفت که درعهد آن حضرت صلی الله علیه وسلم فتوا می دادند که این افراد عبارت بودند از: عمر، عثمان، علي، أبي بن كعب، معاذ بن جبل و زيد بن ثابت رضي الله عنهم.6ـ حضرت عمر فاروق رضی الله عنه در مسایل فقهی حضرت معاذ را بر همه مقدم می دانست و می فرمود: من أراد الفقة فليأت معاذ بن جبل: هر کس می خواهد فقه را بیاموزد به معاذ بن جبل مراجعه نماید.7ـ حضرت معاذ علاوه بر انجام فرائض و عبادات به نوافل نیز بسیار اهمیت می داد، نماز تهجد را به طور پایبندی ادا می نمود. از جمله دعاهایی که در نماز تهجد می نمود این بود:»اللهم نامت العيون وغارت النجوم و أنت حي قيوم اللهم للجنة بطئوهربي من النار ضعيف اللهم اجعل لي عندك هدى ترده إلي يوم القيامة إنك لا تخلف المعياد«.8ـ ایشان بسیار به مساله انفاق و کمک به مساکین و فقرا اهمیت می داد، تا جایی که در نتیجه کثرت انفاق و صدقه، مدیون شده و مجبور شد تا کلیه امولش را فروخته و دیونش را پرداخت نماید.وفات معاذ بن جبل رضی الله عنهحضرت معاذ بن جبل رضی الله عنه به همراه سپاهی که فرماندهی آن بر عهده حضرت ابوعبیده بن جراح بود به شام رفت.در سال هجده هجری بیماری طاعون به شکل بسیار گسترده ای در شام شیوع پیدا کرد که جان بسیاری را گرفت. اما معاذ رضی الله عنه بر خلاف بقیه مردم این مریضی را نوعی رحمت از جانب الله تعالی می دانست و از آنجایی که می دانست که هر کس با مرض طاعون از دنیا برود درجه شهادت را می برد دعا می کرد:»اللهم آت آل معاذ النصيب الأوفر من هذه الرحمة«.خلاصه اینکه حضرت معاذ رضي الله عنه نیز در اثر شیوع مریضی طاعون در سن38 سالگی وفات نمود و در منطقه غور از توابع اردن دفن شد.»ربنا اغفرلنا ولاخواننا الذين سبقونا بالايمان ولا تجعل في قلوبنا غلا للذين امنوا ربنا إنک رؤوف رحیم«.


+ نوشته شده در یک شنبه 12 آبان 1392برچسب:,ساعت 19:39 توسط احمد |
رسول اکرم  <-PostCategory-> 

 رسول خدا- صلی الله علیه وسلم- در محراب عبادتتاریخ انتشار30 ارديبهشت 1388.رسول خدا- صلی الله علیه وسلم- با وجود اینکه بنده برگزیده خداوند متعال بود و الله تعالی ایشان را به عنوان رسول و پیامبر انتخاب فرموده و او را با بهترین الطاف و نعماتمورد نوازش قرار داده و تمام گناهان گذشته و آینده ایشان- بالفرض وجود گناه- را معاف نموده است، اما با وجود همه اینها رسول خدا- صلی الله علیه وسلم- از لحاظ عبادت و بندگی، از جایگاه ویژه و منحصر بفردی برخوردار بوده و با شوق زاید الوصفی به عبادت خداوند پرداخته اند.آنچه در سطور آتی می خوانید فقط شوق و علاقه و اهمیت دادن ایشان به امر نماز که بعد از ایمان مهمترین رکن اسلام می باشد را بیان می کند:حضرت مغیرةبن شعبه- رضی الله عنه- می فرماید:» رسول خدا- صلی الله علیه وسلم- آنچنان نماز را طولانی می خواندند که قدمهای مبارکشان ورم می نمود؛ یکبار به ایشان گفته شد: ای رسول خدا! خداوند گناهان گذشته و آینده شما را معاف کرده است، چرا اینگونه بر خود فشار می آورید؟! ایشان جواب دادند: آیا بنده شاکری برای خداوند متعال نباشم!.«ام المؤمنین حضرت عایشه صدیقه- رضی الله عنها- می فرماید:» رسول خدا- صلی الله علیه وسلم- تمام شب را با تلاوت یک آیهاز قرآن مجید سپری می نمودند«. حضرت ابوذر غفاری- رضی الله عنه- نیز می فرماید:» رسول خدا صلی الله علیه وسلم تمام شب را با قرائت این آیه سپری می نمودند: »إن تعذّبهم فإنّهم عبادکو إن تغفر لهم فإنّک أنت العزیز الحکیم« ]مائدة:218[؛ ] بارالها![ اگر اینها را عذاب می دهی پس اینها بندگان تو هستند، و اگر مغفرتشان می کنی پس به درستی که تو غالب و با حکمت هستی.«حضرت عائشه- رضی الله عنها- می فرماید:» رسول خدا- صلی الله علیه وسلم- گاهی اوقات آنچنان به صورت متوالی روزه می گرفتند که ما گمان می کردیم دیگر هرگز افطاری نخواهند داشت، وگاهی چنان روزه را ترک می کردند که ما گمان می کردیم دیگر هرگز روزه نخواهند گرفت«] یعنی در روزه گرفتن میانه روی می کردند[. حضرت انس- رضی الله عنه- روایت می کند:» نماز خواندن رسول خدا- صلی الله علیه وسلم- در شب چنان بود که شما اگر اراده می کردید که ایشان را در حالت نماز ببینید، حتماً می دیدید، و استراحت ایشان هم چنان بود که هرگاه ایشان را می خواستید در حالت استراحت ببینید، حتماً می دیدید«.] یعنی در وقت عبادت، عبادت و در وقت استراحت، استراحت[. حضرت عبدالله بن شخیر- رضی اللهعنه- می فرماید: نزد رسول خدا- صلی الله علیه وسلم- آمدم، ایشان در حال خواندن نماز بودند، از شدت گریه از سینه مبارکشان صدایی مانند صدای جوشیدن دیگ پر از آب، به گوش می رسید.«خلاصه اینکه آن حضرت- صلی الله علیه وسلم- طوری بودند که جز با نماز با چیز دیگری آرامش نمی یافتند و در هنگام مشکلات و سختی ها به جز با ارتباط گرفتن با الله تعالی از طریق نماز به چیز دیگری روی نمی آوردند و می فرمودند:» خنکی چشمان من در نماز است«.صحابه می فرمایند:» هرگاه امری باعث پریشانی آن حضرت- صلی الله علیه وسلم- می شد بلافاصله به سوی نماز می شتافتند؛ حضرت ابودرداء- رضی الله عنه- می فرمایند: هر گاه در شب باد تندی می وزید، رسول خدا- صلی الله علیه وسلم- به مسجد رفته و مشغول عبادت می شدند تا اینکه باد آرام می شد و طوفان از بین می رفت، و هرگاه در آسمان تغییراتی از قبیل کسوف و خسوف پیش می آمد، آن حضرت- صلی الله علیه وسلم- به سوی نماز می شتافتند و تا پایان یافتن آن پدیده، به نماز مشغول می شدند«. پریشانی رسول خدا- صلی الله علیه وسلم- از پدیده هایی مانند: باد تند، کسوف و خسوف و ... به این خاطر بود که همه اینها از نشانه های بزرگ الهی است که برخی امتهای گذشته با چنین پدیده هایی عذاب داده شده اند.رسول خدا صلی الله علیه وسلم چنان شوق نماز در وجودشان بود که بی تابانه منتظر رسیدن وقت نماز بعدی بودند و برای آن لحظه شماری می کردند، همین که وقت نماز می رسید به مؤذن خود- حضرت بلال رضی الله عنه- می فرمود: نماز را اقامه کن و ما را با آن راحت بگردان.خلاصه اینکه آن حضرت- صلی الله علیه و سلم- بسیار به نماز اهمیت می دادند و آن را دوست داشتند و راه نجات از مشکلات و رسیدن به آرامش روحی را در آن می دانستند و امت را نیز به ادای نماز، مواظبت بر آن و اهمیت دادن به آن توصیه می فرمودند تاجایی که در واپسین لحظات عمر مبارکشان که در حال رحلت از این دنیا و پرواز به سوی رفیق اعلی- خداوند متعال- بودند، امت را نسبت به نماز و پایبندی به آن توصیه کرده و می فرمایند» الصلاة و ما ملکت أیمانکم؛ ]ای امت من![ نماز را ادا کرده و حقوق زیردستان را رعایت کنید.«


+ نوشته شده در یک شنبه 12 آبان 1392برچسب:,ساعت 19:36 توسط احمد |
ویژه گی های فطری پیامپر  <-PostCategory-> 

 ویژگیهای اخلاقی و فطری رسول الله- صلی الله علیه وسلم-تاریخ انتشار08 ارديبهشت 1388.پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم تندخوو خشن نبودند، و دیگران را مورد اهانت قرار نمی دادند، ایشان دارای شخصیتی باوقار و باعزت بودند، نعمترا هر چند که ناچیز بود بزرگ می پنداشتند و نعمت خدا را بد نمی گفتند، ...اخلاق نیک و نرم خویی رسول خدا صلی الله علیه وسلم تمام مردم را در برگرفته بود، ایشان مانند پدر برای آنها شده بود و همه نزد ایشان برابر بودند. مجلس ایشان، مجلس علم و حیا و صبر و امانت داری بود.ویژگیهای اخلاقی و فطری رسول الله- صلی الله علیه وسلم-ترجمه:ابوفؤادحضرت هند بن أبی هالة فرزند ام المؤمنین خدیجة الکبری، که دایی حضرت حسن و حسین رضی الله عنهما می باشد رسول خدا صلی الله علیه وسلم را اینگونه توصیف می کنند:»پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم، همواره در حزن به سر می بردند، و در مورد آینده امت اسلام همیشه در فکر بودند، بطوری که راحتی نداشتند، ایشان بدون نیاز سخن به زبان نمی آوردند و در هنگام ایراد سخن تمام دهان مبارک را استعمال می کردند، اینطور نبود که مانند متکبران فقط با گوشه لبها سخن بگویند، با کلمات جامع و کامل سخن می گفتند، در قالب کلماتی معدود، دریایی از مفاهیم و معانی را بیان می فرمودند. سخنان ایشان مبّینحق و باطل بودند، کلمات گهربارشان از هرگونه کاستی و زیادی پاک و منزه بود.«حضرت هند ابن ابی هالة در ادامه توصیف رسول خدا صلی الله علیه وسلم می فرمایند:»پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم تندخو و خشن نبودند، و دیگرانرا مورد اهانت قرار نمی دادند، ایشان دارای شخصیتی باوقار و باعزت بودند، نعمت را هر چند که ناچیز بود بزرگ می پنداشتند و نعمت خدا را بد نمی گفتند، در عین حال رسول خدا صلی الله علیه وسلم به غذا ایراد نمی گرفتند و از آن تعریف هم نمی کردند.هرگز دنیا و آنچه متعلق به آن است پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم را به خشم نمی آورد، ولی هرگاه حق پایمال می شد هیچ چیزی نمی توانست جلوی خشم ایشان را بگیرد تا اینکه احقاق حق نموده و آنرا نصرت نمایند. ولی اگر حق شخصیشان ضایع می شد خشم نمی گرفتند و در صدد انتقام بر نمی آمدند.هرگاه آنحضرت می خواستند به چیزی اشاره کنند با تمام دست مبارک خویش اشاره می کردند طوری نبود که مانند متکبران با یکانگشت اشاره کنند. در هنگام تعجب دست مبارک را بر عکس می گرداندند. و در هنگام سخن گفتن انگشت ابهام دست چپ مبارک خویش را در کف دست راست قرار می دادند.در هنگام خشم گرفتن شدیداً اعراض کرده و روی گردان می شدند. به طوری که دندانهای مبارکشان مانند دانه های سفید تگرگ معلوم شده و می درخشید«.حضرت علی بن ابی طالب- رضی الله عنه- که یکی از نزدیکترین و آشناترین افراد نسبت به رسول خدا- صلی الله علیه وسلم- بودندایشان را چنین توصیف می کنند.» رسول خدا صلی الله علیه وسلم بدی را با بدی پاسخ نمی داد،بلکه در عوض گذشت نموده ومعاف می کردند، هرگز با دست مبارک خویش کسی را نزدند، مگر اینکه در راه خدا جهاد نمایند، و نه زنی را زده و نه مردی را. هرگز ایشان را ندیدم که انتقام ظلمی را که در حق ایشان شده باشد بگیرد، مادامی که کسی حدود دین خدا را نقض می کرد هیچ کس نمی توانست جلوی خشم ایشان را بگیرد. هرگاه رسول خدا- صلی الله علیه وسلم- بین دو کار و عمل اختیار داده می شد آسانترین آن دو را اختیار می فرمودند؛ وقتیهم که وارد منزل مبارک می شدند، فردی بودند از سایر افراد بشر، طوریکه لباس های خود را تمیز نموده و گوسفند خود را میدوشیدند..زبان مبارک خویش را فقط در اموری که مهم بود به کار می بردند، أصحاب خویش را با خود انس می دادند و آنها را از خودش دور نمی ساختند، شخصیت برتر هر طائفه ای را عزت داده و آن را کماکان بر منصبش قرار می دادند، بدون اینکه از مردم خوش رویی و اخلاق حسنه خویش را برگرداند از آنها بر حذر بوده و پرهیز می کردند.جویای حال اصحاب خود بود، و از آنچه که در میان مردم می گذشت خویش را با خبر می کرد، به حسن خوبی ها افزوده و آنها را تقویت می کرد، و بدی را بد دانسته و آنرا تضعیف و نابود می کرد. در کارهایش بدون کم وکاستی اعتدال داشت ، رسول خدا- صلی الله علیه وسلم- برای تربیت یاران خود هرگز در امورعبادی،دعوی و جهادی که منتهی به اعلاء کلمة الله و رشد اسلام بود غفلت نمی کردند. ایشان برای هر حالتی آمادگی داشتند؛ هرگز از حق کوتاهی نکرده و از آن تجاوز هم نمی نمودند و کسانی که نزد ایشان بودند بهترین مردم بودند، و نیک ترین مردم نزد ایشانکسی بود که از همگان خیرخواه تر به شمار می رفت و نزد ایشان افضل ترین مردم کسی بود که به بهترین نحو با دیگرانمواسات و همکاری داشته باشد.جز با یاد و نام خدا بلند نمی شد و نمی نشست؛ وقتی نزد کسانی تشریف می برد جایی می نشست که مجلس تمام می شدو به همین چیز دستور می فرمود؛ هر یک از همراهان خود را مطابقظرفیت آنان مورد عنایت و توجه قرار می داد و هر یک از یارانش فکر می کرد که از همه محبوبتر نزد رسول خدا صلی الله علیه وسلم او است. هر کس به خاطر نیازی پیش ایشان می آمد رسول خدا صلی الله علیه وسلم صبر نموده تا آن شخص نیازش برطرف شده و برود. اگر کسی از ایشان حاجتی می خواست آن را برآوردهکرده و در صورت عدم توانایی با کلمات نیک آن شخص را جواب می دادند.اخلاق نیک و نرم خویی رسول خدا صلی الله علیه وسلم تمام مردم را در برگرفته بود، ایشان مانند پدر برای آنها شده بود و همه نزد ایشان برابر بودند. مجلس ایشان، مجلس علم و حیا و صبر و امانت داری بود، صداها در آن بلند نمی شد، عیب کسی بر ملا نمی شد. ملاک برتری در مجلس رسول خدا صلی الله علیه وسلم فقط برتقوی بود، بزرگان را گرامی داشته، وکودکان را مورد ترحم قرار می داد، کسی که نیازی داشت او را بر خود ترجیح می داد«.حضرت ابوهریره رضی الله عنه رسول خدا صلی الله علیه وسلم را اینگونه توصیف نموده اند:» پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم چهار شانه بوده طوریکه قدشان به بلندی مایل بود، سفید پوست بودند، موی ریش مبارک بسیار سیاه بود، لب هایی زیبا داشتند، چشمان مبارک رسولخدا صلی الله علیه وسلم دارای مژه های بلندی بود... )تا اینکه فرمودند( من هرگز نه در گذشته ونه بعدها مانند رسول خدا صلی الله علیه وسلم مشاهده نکردم.«حضرت انس رضی الله عنه در وصف رسول خدا صلی الله علیه وسلم می فرمایند:»من هیچ ابریشم و پارچه ای نرم تر از دستان رسول خدا صلی الله علیه وسلم لمس نکردم و هیچ بویی خوشبو تر از بوی رسول خداصلی الله علیه وسلم استشمام نکردم«.والسلام


+ نوشته شده در یک شنبه 12 آبان 1392برچسب:,ساعت 19:33 توسط احمد |
حضرت حسن ( رض )  <-PostCategory-> 

 حسن بن علی بن ابیطالب رضی الله عنهماتاریخ انتشار10 بهمن 1387.حسن بن علی رضی الله عنه ، فرزند دختر رسول الله صلی الله علیه وسلم فاطمه ی زهرا و ریحانه ی رسول الله و مشابه ترین فرد از نظر شكل و صورت باآن حضرت صلی الله علیه وسلم بود. طبق روایات صحیح در نیمه ی شعبان سال سوّم هجری متولّد شد و بعضی گفته اند در رمضان به دنیا آمد.رسول الله صلی الله علیه و سلم بسیار او را دوست داشت و آن گاه كه كودك بود پیامبر اسلام صلی الله علیه و سلم گاهی لب و صورت او را می بوسید وگاهی زبان او را در دهان گرفتهمی مكید و گاهی در آغوشش می گرفت و بر سینه ی خود می گذاشت و با او بازی می كرد. گاهی پیامبرصلی الله علیه و سلم در سجده می بود او می آمد و بر پشت آن حضرت سوار می شد، ایشان سجده را طولانی می فرمود و گاهی او را باخود بالای منبر می برد.زهری به نقل از انس می گوید كه حسن رضی الله عنه از همه بیشتر در شكل و صورت با رسول الله صلی الله علیه و سلم مشابه بود.حضرت حسن رضی الله عنه بیشتر اوقات ساكت و خاموش بود و هرگاه لب به سخن می گشود، بر همه ی سخنوران چیره می گشت ، در میهمانی هاشركت نمی كرد، در امور دیگران دخالتنمی كرد ولی اگر كسی به او مراجعه می كرد، مسایل را برایش كاملا توضیح می داد. سه بار همه ی دارایی خود را در راه خدا توزیع كرد، همواره صدقه می داد و بیست وپنج بار پیاده به حج بیت الله مشرف شد،در حالی كه حیوان قربانی را هم همراه خود می برد.هرگاه حسن و حسین رضی الله عنهما بر اسب سوار می شدندابن عبّاس رضی الله عنه ركاب را نگه می داشت و این را برای خودمایه ی شرف می دانست . هرگاه به طواف بیت الله می رفتند، مردم برای سلام و مصافحه ، پروانه وار روی می آوردند تا جایی كه بیم آن بود كه زیر دست و پای مردم آسیب ببینند.سردار جوانان بهشتاز حذیفه به طور مرفوع روایت شده كه حسن و حسین رضی الله عنهما، سرور جوانان بهشت خواهند بود، این روایت به طرق متعدد نقل شده است . همچنین از حضرت علی ، جابر، بُریده و ابوسعید رضى الله عنهم در این باب مطالبی روایت شده است .در صحیح بخاری به نقل از ابی بكرة آمده است كه : رسول خداصلی الله علیه و سلم را بالای منبر دیدم ، در حالی كه حسن بن علی رضی الله عنه بااو بود، ایشان گاهی به طرف حاضران متوجّه می شد و گاهی به سوى حسن رضى الله عنه نگاه می كرد و می فرمود: این فرزند من سروری است كه امیدوارم خداوند به وسیله ی او بین دو گروه از مسلمانان صلح برقرار كند.امام احمدبن حنبل از هاشم بن قاسم از مبارك بن فضاله از حسن بن ابی الحسن از ابوبكره نقل می كند كه روزی رسول الله صلی الله علیه و سلم مشغول نماز بود، حسن بن علی رضی الله عنه چند بار می آمد و بر پشت آن حضرت سوار می شد، مردم به ایشان گفتند: با این بچّه رفتاری دارید كه ندیده ایم با دیگران چنین رفتار كنید؟ آن حضرت صلی الله علیه وسلم در جواب فرمود: »خداوند به وسیله ی این فرزندم بین دو گروه از مسلمانان صلح برقرار خواهد كرد.«در روایتی دیگر آمده كه آن حضرت صلی الله علیه وسلم فرمودند: »امیدوارم خداوند او را طول عمر عنایت كند تا بین دوگروه بزرگ از مسلمانان صلح ایجاد كند«، گروهی از صحابه این حدیث را روایت كرده اند.ابن عبّاس می گوید: »روزی حضرت رسول صلی الله علیه وسلم الله علیه وسلم حسن بن علی رضی الله عنه را بر دوش خود گرفته بود، مردی گفت : چه سواری خوبی داری ای پسر!پیامبر فرمود: آری سوار هم چه سوار خوبی است «!سخاوت حضرت حسن رضی الله عنهاین نكته نیز قابل ذكر است كه حضرت حسن و حسین رضی الله عنهما ازسخاوتمندان و سلحشوران بزرگ اسلام بودند.نُعیم روايت مى كند:» حضرت ابوهریره رضی الله عنه به من گفت: هرگاه حضرت حسن رضى الله عنه را می بینم اشك از چشمانم جاری می گردد؛ زیرا روزی حضرت حسن رضى الله عنه را ديدم كه با سرعت می دوید تا در دامان پیامبر نشست و محاسن پیامبر را گرفت و در دهان آن حضرت داخل كرد و رسول الله صلی الله علیه و سلم دهانش را باز كرد وسپس بر دهان حسن بوسه زدو فرمود: »خدایا! من این پسر را دوست دارم ، تو نیز او را دوست بدار! سه بار این دعا را تكرارفرمود.«ابن عساكر می گوید:»روزی حسن رضی الله عنه در یكی از باغ های مدینه قدم مى زد، غلامی حبشی را دید كه نانی در دست دارد و لقمه ای خودش می خورد و یك لقمه به سگش می دهد. به همین ترتیب نان را بین خود و سگ به دو قسمت تقسیم كرد، حضرت حسن رضی الله عنه از او پرسید: چه چیزی موجب شد تا سهم خودت را با سهم سگ مساوی كردی و خودت بیشتر نخوردی ؟ گفت : وقتی به چشمان او نگاه می كردم خجالت كشیدم كه سهم او را كم تر كنم ،حضرت حسن رضی الله عنه فرمود : تو غلام چه كسی هستی ؟ گفت : غلام اَبّان بن عثمان ، پرسید: این باغ مال كیست ؟ گفت : مال ابّان ، آنگاه حضرت حسن رضی الله عنه فرمود: تو را به خدا سوگندمی دهم تا من برمی گردم همین جا بمانی ، این را گفت و پیش ابّان رفت و آن غلام را به همراه باغ خرید و سپس نزدغلام برگشت و به او گفت : من تو راخریدم . غلام بلند شد و گفت : سرورم ! تعهد می كنم كه از فرمان خدا و رسول و دستور شما اطاعت كنم ، حضرت حسن فرمود:باغ را هم خریدم ،اینك تو به خاطر رضای خدا آزادی و این باغ را هم به تو بخشیدم .تحقق پیشگویی پیامبر اكرم صلی الله علیه و سلم و تاثير آنخبر دادن پیامبر اكرم صلی الله علیه و سلم از این كه حضرت حسن رضی الله عنه روزی بین دو فرقه ی بزرگ از مسلمانان صلح ایجاد می كند، تنها یك خبر و پیشگویی محض نبود كه حسن رضی الله عنه و مسلمانان آن را بشنوند و مانند سایر پیشگویی ها آن را باور كنند، بلكه برای حضرت حسن رضی الله عنه یك راهنمایی و برنامه ی زندگی و خط سیری بود كه در مسیر زندگی ، آن را سرلوحه ی جهت گیری ها وگرایش هاو تصرّفات خود قرار دهد. حتماً این جمله در اعماق قلبش فرود آمده و بر تمام وجودش مستولی گشته و با خون وگوشتش در آمیخته بوده و آن را به عنوان یك سفارش و وصیت از جانب پیامبرصلی الله علیه و سلم تلقی كرده است . به یقین چون این جمله را از رسول اكرم صلی الله علیه و سلم ـ كه هم پیامبر و هم پدر بزرگ او بودـ شنیده و دانسته است كه همینعامل ، موجب شده تا پیامبر صلی الله علیه و سلم این همه با او محبّت و احترام داشته باشد و چون آثار خوشحالی را در چهره ی پیامبرصلی الله علیه و سلم و نور امید را در چشمان او مشاهده كرده است ، لابُدّ به این پیشگویی به عنوان نمونه ی كامل و آرمان بزرگ زندگی اش ، محكم چنگ زده است .آری ، تأثیر این پیشگویی در تمام مراحل زندگی وی ظاهر و نمایان بوده است ، حتی در گفت وگو با پدر بزرگوارش ، پدری كه از موهبت ها و امتیازهای منحصر به فردى برخوردار بود و او به عنوان یك فرزند نیك كه از آداب فرزندی و شایستگی های پدر بزرگوارش آگاهی داشت ، وی را از دل و جان دوست می داشت و مورد احترام قرار می داد، آری ! به این پدر بزرگوار ومحبوب )پس از شهادت حضرت عثمان رضی اللهعنه( پیشنهاد می كند كه از مدینه خارج شود و از مردم كناره گیری كند تا عرب سرعقل آیند و خود به سراغ او بروند. روایت شده است كه به او گفت :»اگر درهرنقطه ای خود را مخفی كنی آخر تو را پیدا كرده و با تو بیعت خواهند كرد، بدون این كه خودت را برای بیعت عرضه كنی .« همچنین هنگامی كه حضرت علی رضی الله عنه عازم جنگ با شامیان بود و از مدینه به قصد جنگ خارج شد،حضرت حسن رضی الله عنه نزد ايشان رفت و چنین گفت : »پدرم ! از این تصمیم خود منصرف شويد؛ زیرا این عمل موجب ریختن خون مسلمانان و ایجاد اختلاف بین آنها خواهد شد.«ظاهر است فرزندی كه با پدر خود این گونه سخن می گوید، پیشگویی و دعای پیامبرصلی الله علیه و سلم در وجود او تأثیر كرده است .اما حضرت علی رضی الله عنه پیشنهاد حسن رضی الله عنه را نپذیرفت .خلافت حضرت حسن رضی الله عنه و صلح با معاویه هنگامی كه حضرت علی رضی الله عنه به دست ابن ملجم ضربت خورد، مردم به او گفتند: ای امیرمؤمنان ! آیا كسی را برای خلافت تعیین نمی كنی ؟ فرمود :»خير!همانطور كه پیامبر خداصلی الله علیه و سلم شما را به خودتان واگذاشت )و جانشینی تعیین نكرد( من نیزشما را به حال خودتان وامی گذارم، اگر خدا به شما اراده ی خیری داشته باشد، شما را به انتخاب بهترین شما متّفق می گرداند، همان طوركه بعد از رسول الله بر بهترینتان متّفق گردانید.«اما مردم در همان روز كه حضرت علی رضی الله عنه مورد ضربت قرار گرفت ، باحضرت حسن رضی الله عنه بیعت كردند؛ یعنی در روز جمعه هفدهم رمضان سال چهلم هجری .ابن كثیر می گوید: »چون علی رضی الله عنه در گذشت )و با حسن رضی الله عنه بیعت شد(، قیس بن سعدبن عباده به حضرت حسن رضی الله عنه پیشنهاد و اصراركرد كه با اهل شام بجنگند، حضرت حسن رضی الله عنه اراده نداشت كه با كسی بجنگد، اما با اصرار،او را وادار كردند. جمعیت بسیاربزرگ و بیسابقه ای گرد آمدند، آنگاه حضرت حسن رضی الله عنه قیس بنعباده را به فرماندهی دوازده هزار سرباز منصوب كرد و پیش فرستاد. سپس خود نیز با باقی مانده ی لشكر به دنبالاو به قصد جنگ با معاویه رضی الله عنه و اهل شام حركت كرد، وقتی ازمدائن گذشت ، توقف كرد و مقدمة الجیش را جلوی خود قرار داد.در همین هنگام كه او خارج از مدائن اردو زده بود، ناگاه كسی ندا در داد كه قیس بن عباده كشته شد، با شنیدن این خبر لشكریان به جان هم افتادند و وسایل یكدیگر را به غارت بردند، حتّی خیمه ی حضرت حسن رضی الله عنه و اثاث او را نیز به یغمابردند و فرشی را كه روی آن نشسته بود از زیر پایش بیرون آوردند و با خنجر به او زخم زدند، ولی سطحی بود. لذا به شدّت ازآنان متنفر شد و با حالت مجروحی بر اسب خود سوار شد و در كاخ مدائن فرود آمد. هنگامی كه لشكریان به قصراستقرار یافتند، مختار بن ابی عبید )قَبَّحَه ُ اللهُ( به عمویش ، سعد بن مسعود كه استاندار مدائن بود گفت : آیا می خواهی به ثروت وعزّت دست یابی ؟ گفت : چگونه ؟ مختار گفت : حسن بن علی را دستگیر كن و نزد معاویه بفرست ، سعد گفت : خدا تو را رسوا كند! این چه سخن زشتی است كه می گویی ، آیا به فرزند دختر رسول الله صلی الله علیه و سلم خیانت كنم ؟«ابن كثیر می گوید: »اهل عراق حسن بن علی رضی الله عنه را برگزیدند تا به وسیله ی او با اهل شام بجنگند، اما به هدف خود نرسیدند، و در این باره خودشان مقصر بودند؛ زیرا نظرات متفاوتی داشتند و از رهبران خود اطاعت نمی كردند. اگر می فهمیدند كه خداوند چه نعمت بزرگی به آنان داده و به شرف افتخار بیعت با سبط ِ رسول الله صلی الله علیه و سلم و سرور مؤمنان و یكی از دانشمندان صحابه نایل آمده اند، قدر آن را می دانستند.«حضرت حسن رضی الله عنه وقتی دید كه لشكرش پراكنده شده است ، از آنان بیزار و مأیوس شد و نامه ای به معاویه بن ابی سفیان رضی الله عنه ـ كه با سپاهی از شام خارج شده و به »مَسكِن « رسیده بودـ نوشت . در این نامه پیشنهاد صلح داده و شرایطی ذكر كرده بود كه اگر او قبول كند، از امارت دست بردار شود و به معاویه بسپارد، تا بدین وسیله از ریختنخون مسلمانان جلوگیری شود. بدین ترتیب با هم به توافقرسیدند و به امارت معاویه رضی الله عنه اتفاق شد.ابن كثیر می گوید: »رسول الله صلی الله علیه و سلم فرموده است : »خلافت بعد از من سی سال خواهد بود، بعد از آن نوبت پادشاهی می رسد«، با خلافت حسن بن علی سی سالتكمیل می شود؛ زیرا وی در ربیع الاول سال چهل و یك هجری از خلافت كناره گیری و با معاویه رضی الله عنه صلح كردو از وفات رسول الله صلی الله علیه و سلم تا آن روز سی سال كامل گذشته بود.«حضرت حسن رضی الله عنه بعد از صلح ، به تقاضای حضرت معاویه رضی الله عنه خطبه ای ایراد فرمود و بعد از ثنای پروردگار و درود بر پیامبرصلی الله علیه و سلم فرمود: »ای مردم ! خدا شما را به وسیله ی نخستین ما )حضرت محمّد( هدایت كرد و خون شما را به وسیله ی آخرین ما )یعنی خودش ( حفظ كرد. این كار )خلافت ( مدّتی دارد و دنیا دست به دست می گردد.خدای عزّوجّل به پیامبر خود می فرمايد: )وَ إن ْ ادْری لَعَلَّه ُ فِتْنَة ٌ لَكُم ْ وَ مَتاع ٌ إلی حین ٍ(؛بگو من خود نمی دانم شاید این برای شما آزمایش است و تا مدّتی برخوردار شوید. آنگاه در ادامه فرمود :آگاه باشید که من با معاویه صلح نموده و با وى بیعت كرده ام.«مردی به نام ابوعامر خطاب به حضرت حسن رضی الله عنه گفت : »اَلسّلام ُ عَلَیك َ یا مُذِل َّ المُؤْمِنین َ«؛ )سلام بر تو ای خواركننده مؤمنان !(؛ آن حضرت فرمود: ای ابوعامر! چنین مگو، من مؤمنان را خوار نكـردم ، اما نخواسـتم آنها را برای كسـب قدرت به كشـتن بدهم .ابن كثیر می گوید: »چون بر بیعت معاویه رضی الله عنه توافق و اجتماع شد، حسن بن علی رضی الله عنه به اتّفاق برادرش ، حسین رضی الله عنه و بقیه ی برادران و پسر عمویش -عبدالله بن جعفر- سرزمین عراق را ترك گفتند و به شهر مدینه رفتند. در بین راه ساكنان آبادی هایی كه طرفدار ايشان بودند اورا به خاطر صلح ملامت می كردند، اما ایشان با سعه ی صدر وبردباری خویش گفته ی آنان را به دل راه نمی داد و از این بابت نمی رنجید و از كار خود اظهار پشیمانی نمی كرد، بلكه بسیار خرسند بود، گرچه برای عدّه ای از یاران و خویشان ویناگوار بود، و تا امروز نیز عدّه ای او را ملامت می كنند، اما حق این است كه باید از این عمل ارزشمند و سنّت او پیروی كرد و او را به خاطر حفظ جان مسلمانان ستود، همان گونه كه رسول الله صلی الله علیه و سلم او را مورد ستایش قرار داده بود.«یاران حضرت حسن رضی الله عنه به او می گفتند: »یا عارالمؤمنین « )ای كسی كه باعث ننگ و عار مؤمنان شدی !(،او در جواب می فرمود : »العارُ خَیرٌ مِن َ النّارِ« )عار از آتش بهتر است (؛ یعنی این ملامت و نكوهش از سوختن در آتش دوزخ به خاطر ریختن خون مسلمانان بهتر است .ابوداود طیالسی از زهیر بن نفیر حضرمی و او از پدرش نقل می كند كه : »به حسن بن علی رضی الله عنه گفتم : مردم می گویند خواهان خلافت هستی ؟ ايشان فرمود: سرها و جمجمه هایعرب در دست من بود، با هر كه من صلح می كردم آنها هم صلح می كردند و با هر كه می جنگیدم آنان نیز می جنگیدند، ولی من خلافت را به خاطر رضای خدا ترك گفتم . آیا اینك بار دیگر در اطراف حجاز این مسأله را دامن بزنم ؟« یك بار فرمود :» ترسیدم ازاین كه روز قیامت هفتاد یا هشتاد هزار نفریا كمتر و بیشتر در حالی نزد خداوند حاضر شوند كه از رگ های گردنشان خون می چكـد و همه به پیشگاه خـدا شكایت كنند كهچـرا خونشـان ریخته شـده است ؟«شهادت حضرت حسن رضی الله عنهحضرت حسن رضی الله عنه مسموم گردید و همین چیز سبب وفاتش شد. عمیر بن اسحاق می گوید: من به اتّفاق مردی از قریش ، نزد حسن بن علی رضی الله عنه )بعد از این كه مسمومشده بود( رفتم ، او فرمود : بارها مرا مسموم كرده اند و این بار از هر بار دیگرشدیدتر است ، سپس در حالی كه آخرین ساعات عمر خود را می گذرانید، برادرش ، حسین رضی الله عنه بر بالینش نشست و فرمود : ای برادر! چه كسی تو را مسموم كرده است ؟ گفت : می خواهی او را بكشی ؟ حسین فرمود : آری ، حضرت حسن رضى الله عنه در جواب فرمود :» اگر مسموم كننده ی من كسی است كه من گمان می كنم ، پس خدا سخت تر و شدیدتر عذاب می كند و اگر او نیست ، نمی خواهم به خاطر من فرد بی گناهی كشته شود.«حضور مردم در تشییع جنازه ی ايشان به قدری بود كه در قبرستان بقیع جای خالی وجود نداشت . واقدی به نقل از ثعلبه بن ابی مالك می گوید: در تشییع جنازه ی حسن بن علی رضی الله عنه حاضر بودم ، جمعیت تشییع كنندگان به قدری زیاد بود كه اگر سوزنی انداخته می شد بالای سر كسی می افتاد.حضرت حسن رضی الله عنه طبق صحیح ترین روایات ، در سن چهل و هفت سالگی در پنجم ماه ربیع الاوّل سال پنجاه هجری دارفانی را وداع گفت . ابوجعفر می گوید: به مناسبت رحلت حضرت حسن رضی الله عنه تا یك هفته بازارها تعطیل بود.حسن رضی الله عنه پس از شهادت حضرت علی رضی الله عنه در ماه رمضان سال چهلم هجری خلیفه ی مسلمانان شد و با امیر معاویه رضی الله عنه درماه ربیع الاوّل سال چهل و یك صلح نمود. سال صلح او با معاویه »عام الجماعة « نامیده می شود.خلافت او شش ماه بود و باهمین شش ماه دوره ی سی ساله ی خلافت )نبوی ( به پایان رسید.موضع ِ صحیح حضرت حسن رضی الله عنهصلح حضرت حسن رضی الله عنه با معاویه رضی الله عنه و واگذاری خلافت به او بسیار به موقع و به جا بود، همان گونه كه موضعگیری حسین رضی الله عنه در برابر یزید، صحیح و به جا بود؛ زیرا محیط ، اوضاع و شرایط و زمان و مكانی كه حوادث پیش می آید، دارای درجه ی حرارت و دمای خاصّی هستندكه طبق ِ همان درجه باید موضعی انتخاب كرد و عكس العملی نشان داد، در هر جا و در هر حال نمی توان یك روش را اعمال كرد. همه می دانند كه بین ِ حضرت معاویه رضی الله عنه و فرزندش یزید، از نظر سیره و اخلاق و از نظر رابطه و مصاحبتبا پیامبر و از نظر نقش آنها در اسلام ، از زمین تا آسمان تفاوت بود.ادامه ی جنگ با معاویه رضی الله عنه و مقاومت در برابر او نتیجه ای جز خونریزی و ایجاد هرج و مرج در جامعه ی نوپای اسلامی كه از یك طرف با اختلافات داخلی و از سوی دیگر با خطرات خارجی مواجه بود، نداشت ؛ آن هم با لشكری بی ثبات كه با اندك بهانه ای می شورید و خیانت می ورزید. حضرت حسن رضی الله عنه بیش از هر كسی به طبیعت و نهاد این لشكر عراقی كه مدّعی یاری او و پیش از او مدّعی یاری پدرش بودند، آشنایی داشت و به خوبی می دانست كه چگونهپدرش را تنها گذاشتند وبه جای استقامت و پایمردی فرار را برقرار ترجیح دادند و به وسیله ی آرای گوناگون و سرپیچی از فرمان او دل حضرت علی رضی الله عنه را خون كردند و ناچار حضرت علی رضی الله عنه در خطبه ها و سخنان خود به نكوهش و سرزنش آنها پرداخت .


+ نوشته شده در یک شنبه 12 آبان 1392برچسب:,ساعت 19:30 توسط احمد |
حضرت حسین ( رض)  <-PostCategory-> 

 حضرت حسین بن علی رضی الله عنه تاریخ انتشار18 دی 1387.امامان و بزرگان اهل سنّت همواره این كار یزید و فرماندهان او مانند عبیدالله بن زیاد، عمر بن سعد و شَمِربن ذی الجوشن را زشت دانسته اند و ازآنها اعلام برائت و بیزاری نموده اند و به شهادت رساندن ظالمانه ی حضرت حسین رضی الله عنه و یاران او را كاری بسیار نفرت انگیز دانسته و ناراحتی قلبی خویش را اظهار داشته اند. در اینجا با رعایت اختصار، نمونه هایی آورده می شود:-------------------------------------------------------------------------------حسین بن علی رضی الله عنه در پنجم شعبان سال چهارم هجری متولّد شد، رسول الله صلی الله علیه وسلم او را تحنیك كرد و برایش دعا فرمود و نامش را "حسین" گذاشت . حسین رضی الله عنه هنگام وفات رسول اكرم صلی الله علیه و سلم حدودشش سال و نیم عمر داشت ؛ زیرا او در ماه شعبان سال چهارم هجری به دنیا آمد و رحلت رسول اكرم صلی الله علیه و سلم روز دوشنبه دوازدهم ربیع الاوّل سال یازدهم هجری واقع شد.ابو ایوب انصاری رضی الله عنه می فرمايد: روزی نزد رسول الله صلی الله علیه و سلم رفتم ، دیدم كه حسن و حسین رضی الله عنهما بر سینه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم بازی می كنند، گفتم : یا رسول الله! اینها را دوست داری ؟ فرمود: چرا دوست نداشته باشم ، اینها دو ریحانه )موجب راحت و شادمانی ( من در دنیا هستند.حضرت حارث از حضرت علی رضی الله عنه )به طور مرفوع ( روایت كرده است كه پیامبر اكرم صلی الله علیه و سلم فرمود: »حسن و حسین سرور جوانان بهشت هستند.«یزید بن ابی زیاد می گوید: یك بار رسول خدا صلی الله علیه و سلم صدای گریه ی حسین را شنید، به مادرش )فاطمه ( فرمود : آیا نمی دانی كه گریه ی او مرا ناراحت می كند؟حضرت حسین رضی الله عنه در سپاهی كه در سال پنجاه و یك به فرماندهی یزید بن معاویه به سوی قسطنطنیه اعزام شد، شركت داشت .حضرت حسین رضی الله عنه بسیار نمازگزار و روزه دار بود، ایشان بیست بار پیاده به زیارت خانه ی خدا رفتند.حسین رضی الله عنه بسیار متواضع بود، روزی بر جماعتی از فقرا كه پاره نان هایی بر زمین گذاشته بودند و می خوردند گذشت و در حالی كه بر مركبی سوار بود به آنها سلام گفت ، آنان به او گفتند: ای پسر رسول خدا! بفرمایید! حسین از مركب خویش فرودآمد و گفت : )إن َّ اللهَ لا یحِب ُّ الْمُسْتَكْبِرین َ( »خدا مستكبران را دوست ندارد«، آنگاه نشست و با آنها مشغول خوردن شد و سپس فرمود : شما مرا دعوت كردید، من هم اجابت نمودم ، اكنون من شما را برای صرف غذا به خانه ی خود دعوت می كنم ، آنها دعوت او را پذیرفتند و به منزل وی رفتند.حكومت یزیدامیر معاویه رضی الله عنه حسن بن علی رضی الله عنه را ولیعهدو جانشین بعد از خود قرار داده بود، بعضی از كارگزارانش جانشینی یزید را مطرح كردند، اما وی در این باره متردّد بود، تا این كه حسن بن علی رضی الله عنه از دنیا رفت ، آنگاه تصمیمش قطعی گردید وبنا به محبّتی كه با او داشت او را اهل ولایت می دانست . یك بار به عبدالله بن عمررضی الله عنه گفت : از آن ترسیدم كه امّت را بدون فرمانروا رها كنم ، مانند گله ای كه زیر باران بدون چوپان سرگردان است .روزی كه به دست یزید بیعت شد، سی و چهار ساله بود.معاویه رضی الله عنه در سال 49 هـ . ق . مردم را برای بیعت با یزید فرا خواند، عموم مسلمانان با شناختی كه از یزید داشتند، این كار را نمی پسندیدند، عده ای به یزید گفتند كه این كار به صلاح تو نیست ، ترك كردن آن بهتر از خواستن آن است . لذا یزید از اراده ی خود باز آمد و با پدرش مشورت كرد و هر دو به ترك این امر موافقت كردند.چون سال 56 هـ. ق . فرا رسید، معاویه بار دیگر سامان دادن ِ بیعت یزید را آغاز كرد و به تمام شهرستان ها پیام داد؛ درنتیجه ، همه بیعت كردند، جز عبدالرحمن بن ابی بكر، عبدالله بن عمر، حسین بن علی ، عبدالله بن زبیر و ابن عبّاس )رضی الله عنهم(. امیرمعاویه رضی الله عنه برای ادای عمره عازم مكّه شد، بعد از ادای عمره در راه بازگشت وقتی از مدینه می گذشت ، خطبه ای ایراد كرد وهمه ی این افراد در آنجا حضور داشتند. مردم در حضور آنان با یزید بیعت كردند، اما آنها نه مخالفت كردند و نه موافقت خود را اعلام داشتند؛ زیرا می ترسیدند. بدین ترتیب بیعت با یزید در سایر شهرها كامل گردید و از هر جا مردم و گروه ها به نزد یزید می آمدند.سیره و اخلاق یزیدطبرانی می گوید: »یزید در جوانی اهل شراب بود و به شیوهی جوانان عمـل می كرد.«ابن كثیر می گوید:»یزید خصلت های خوبی هم داشت ؛ مثل سخاوت ، بردباری ، فصاحت ، شعرگویی ، شجاعت و حسن تدبیر در كشورداری . از جمال و زیبایی نیز برخوردار بود و خوش برخورد بود، از عیوبش این كه دنبال خواسته های نفسانی می رفت ، گاهی بعضی ازنمازها را ترك می كرد و نمی خواند. بیشترین عیبی كه متوجه او شده ، شراب خواری وشهوت پرستی و ارتكاب بعضی از اعمال ناپسند بود. یزید را به »زندیق « و ملحد بودن متّهم نكرده اند، بلكه فاسق بوده است . گویند: یزید به موسیقی ، باده نوشی و شكار، شهرت داشت و به داشتن سگ و غلام علاقه مند بود، قوچ و خرس و میمون را به جان هم می انداخت و تماشا می كرد.یزید در سال 25 یا 26 یا 27 هجری ـ بنابر اختلاف روایات ـ به دنیا آمد و در زمان حیات پدرش برای او بیعت گرفته شد و بعد از وفات پدرش ، این بیعت را در رجب سال 60 هجری تجدید و مؤكد كرد.عمر بن خطاب رضی الله عنه فرمود:» به پروردگار كعبه سوگند! كه می دانم عرب چه وقت هلاك می شود؛ وقتی كه زمامدار آنها كسی باشد كه زمان جاهلیت را در نیافته و در اسلام نیز رسوخ و امتیازی نداشته باشد.«ولایت یزید ـ كه سیره اش ذكر شد ـ حادثه ای بود كه در عصر اول اسلام و عصری كه متصل با دوره خلافت راشده بود، قابل تحمل نبود، در آن وقت هنوز بزرگانی از صحابه و تابعین در قید حیات بودند و در میان آنان كسانی بودند كه به خلافت و رهبری مسلمانان سزاوارتر بودند و بهتر می توانستند اهداف و آرمان های اسلامی را كه قرآن بیان فرموده و مقصود تشكیل خلافت هستند تحقق بخشند. بنابراین طبیعی بود كه نسبت به این امر بیش از زمان های بعدی حساسیت نشان داده شود.فاجعه ی كربلااگر امكان طفره رفتن از ذكر این حادثه ی دلخراش وجود داشت ، حادثه ای كه سر هر مسلمان را از شرم پایین می آورد و پیشانی اش را عرق آلود می كند، ما اصلاً به ذكر آن نمی پرداختیم ، اما تاریخ همگام با حوادث تلخ و شیرین به سیر خود ادامه می دهد و مورّخ به خاطر ثبت وقایع و اتمام سخن خود مجبور است برخلاف خواست قلبی خود به ذكر این گونه فاجعه ها بپردازد.حضرت حسین رضی الله عنه، از بیعت با یزید خودداری كرد و براین امر اصرار ورزید و در شهر جدّ بزرگوارش ماند. یزید و كارگزارانش ، امتناع وی را بیش از انكار عبدالله بن عمر، عبدالرحمن بن ابی بكر و عبدالله بن زبیر و دیگران اهمیت دادند؛ زیرا از قرابت او با رسول الله صلی الله علیه وسلم و تأثیر این قرابت آگاهی داشتند و موضع ِ پدرش را در برابر حكومت امیر معاویه پیش نظرداشتند؛ اما باز هم حضرت حسین رضی الله عنه نرمش اختیار نكرد و تسلیم نشد و از موضعی كه با بصیرت و اطمینان انتخاب كرده بود منحرف نگشت .دعوت اهل عراق از حسین رضی الله عنه و فرستادن مسلم به كوفه هنگامی كه مطالبه ی بیعت با یزید شدت گرفت ، حضرت حسین رضی الله عنه به مكّه پناه برد. عراقیان نامه های زیادیبه او نوشتند و او را به عراق دعوت كردند و عده ای را با حدود 150 نامه نزد او فرستادند، آنان می گفتند: صدهزار نفر تو را یاری خواهند كرد، هر چه زودتر به سوی ما بشتاب تا به جای یزید به دست تو بیعت كنیم . در آن هنگام حضرت حسین رضی الله عنه پسرعموی خود، مسلم بن عقیل را به كوفهفرستاد تا واقعیت كار را برایش گزارش كند و كار بیعت را برای او سامان دهد و نامه ای نیز به عراقیان نوشت و به او سپرد.مسلم وقتی به كوفه رسید، از او استقبال نموده و به دست او برای خلافت حسین رضی الله عنه بیعت كردند و سوگند خوردند كه او را با جان و مال خود یاری خواهند كرد. ابتدا دوازده هزار نفر بیعت كردند كه سپس تعدادشان به هیجده هزار نفر رسید. مسلم به حضرت حسین رضی الله عنه نامه نوشت كه كار بیعت سامان یافته و زمینه برای آمدن شما فراهم است ، لذا خود را به كوفه برسان ! حسین رضی الله عنه از مكّه به قصد كوفه حركت كرد. در این اثنا، یزید، استاندار كوفه ، نعمان بن بشیر را بر كنار كرد، به دلیل این كه در برابر حضرت حسین رضی الله عنه موضع ِ ضعیفی اتّخاذ كرده بود و استانداری كوفه و بصره را به عبیدالله بن زیاد واگذار كرد.رفتار كوفیان با مسلم مسلم بن عقیل بر مركب خود سوار شد و مردم را به سوی خود فرا خواند. چهار هزار نفر از كوفه گرد او جمع شدند، عبیدالله بن زیاد سران قبایل را جمع كرد و قصر را به روی مردم بست ، وقتی مسلم باسپاهش به درِ قصر رسیدند، هر یكاز سران قبایل كه قبلاً با عبیدالله در قصر بودند به اقوام خود اشاره كردند كه مسلم را رها كنید و برگردید و آنان را تهدید كردند. از سوی دیگر عبيدالله بن زیاد گروهی از سربازان خود را بسیج كرد تا در شهر گشت كنند و مردم را از یاری كردن مسلم بازدارند، مردم او را تنها گذاشتند، زنان می آمدند و فرزندان و برادران خود را از یاری مسلم منصرف می كردند و به خانه باز می گرداندند. مردان به برادران و پسرانخود می گفتند: اگر از او جدا نشوید، فردا كه لشكر شام از راه می رسد، چه كار می كنید؟بدین ترتیب مردم ، مسلم را تنها گذاشته و از اطراف او پراكندهشدند و جز پانصد نفر كسی باقی نماند، سپس به سیصد نفررسیدند، سپس كمتر شدند تا آن كه بیش از سی نفر نماند. مسلم نماز مغرب را با آنها خواند و عازم دروازه های »كنده « شد، درحالی كه ده نفر بیشتر با او نبود. سپس این ده نفر هم از دور او پراكنده شدند و خودش تنها ماند، حتی كسی نبود او را راهنمایی كند یا به خانه ی خود پناه دهد. تاریكی او را فرا گرفت و او در بین راه سرگردان بود و نمی دانست به كجا برود.داستان بی یار و مددكار ماندن مسلم توسط كوفیان ، طولانی و دردآور است و این خود دلیل آشكاری است بر این امر كه خضوعو كرنش در برابر قدرت و مادیات و كسب جاه و منصب جزء طبیعت بشری و از نقاط ضعف وی به شمار می رود، هرچند این عمل با اصول و ارزش ها و الگوها تضاد داشته باشد.سرانجام مسلم به خانه ای پناه برد، خانه را محاصره كردند و او را مورد حمله قرار دادند، او نیز شمشیر به كف گرفت و بهمبارزه پرداخت ، تا سه بار آنان را از خانه بیرون راند، آنگاه از بیرون سنگ پرتاب كردند و خانه را به آتش كشیدند. ناچار ازخانه بیرون آمد و به نبرد پرداخت . عبدالرحمن بن محمد بن اشعث صاحب منزل ، او را امان داد، مسلم خود را تسلیم كرد، آنان او را بر قاطری سوار كردند و خلع سلاح نمودند، او دیگر قدرتی نداشت ، بنابراین به گریه افتاد و دانست كه كشته میشود.پیام مسلم به حسین رضی الله عنهحضرت حسین رضی الله عنه همان روز كه مسلم كشته شد یا یك روز قبل ، از مكّه خارج شده بود. مسلم از محمّد بن اشعثخواست كه كسی را نزد حسین بفرستند تا به وی بگوید كهبازگردد و فریب كوفیان را نخورد؛ زیرا آنها همان یاران پدرش بودند كه آرزو می كرد با مرگ یا كشته شدن از دستشان رهایی یابد و به او بگوید كه اهل كوفه به او دروغ گفته اند و به من نیز خیانت كرده اند. فرستاده ی اشعث ،حسین را در محل »زباله « )كه مسافت چهار روز راه با كوفه فاصله داشت ( ملاقات كرد و پیام مسلم را به او رسانید، اما حضرت حسین رضى الله عنه باور نكرد و گفت : »هر چه خدا بخواهد همان خواهد شد، هر بلایی كه بر سر ما بیاید آن را در حق ّخود موجب اجر و پاداش و در حق ّ فرمانروایان موجب تباهی می شماریم .«مسلم را پس از دستگیری نزد ابن زیاد بردند، سخنان تند و تیزی بین آنها درگرفت . سپس ابن زیاد فرمان داد تا او را بالای كاخ ببرند، در حالی كه او را می بردند تكبیر می گفت و ستایش و سپاس خدا را به جای می آورد و آمرزش می خواست تا اينكه بالاخره مردی بنام "بكیر بن عمران" گردنش را زد و سرش را از بالای كاخ به زمین پرتاب كرد و آنگاه پیكرش را به دنبال سرش فرو افكند.هنگامی كه مردم از قصد حسین برای رفتن به كوفه مطّلع شدند، نسبت به آینده ی او نگران شدند و او را از این كار بازداشتند.دوستان و اهل رأی نظر دادند كه نباید به عراق برود؛ عبدالله بن عباس رضی الله عنه گفت : عراقیان مردمی مكّارند، فریب آنها را مخور! تو همین جا بمان و به مردم عراقبنویس كه حاكم خود را بیرون كنند، اگر چنین كردند نزد آنها برو! حسین رضی الله عنه گفت : ای پسر عمو!به خدا سوگند! می دانم كه تو خیرخواه من هستی اما من تصمیم دارم به سوی آنها حركت كنم . ابن عباس گفت : حال كه بر رفتن خود مصمم هستی پس زن و فرزندت را همراه مبر، به خدا! می ترسم كه تو را نیز مانند عثمان كه زن و فرزندش ناظر قتل او بودند، بكشند.حضرت عبدالله بن عمررضی الله عنه نیز به نزد وی رفت و خواست كه او را از رفتن به كوفه منصرف كند، چون حضرت حسین رضى الله عنه امتناع ورزید او را در آغوش گرفت و با چشمگریان گفت : »ای كسی كه كشته خواهی شد! تو را به خدامی سپارم .« عبدالله بن زبیر نیز او را از رفتن باز داشت ، حسین گفت : »خبر پیمان بیعت چهل هزار نفر به من رسیده كه همگی سوگند یاد كرده اند كه مرا یاری خواهندكرد.«ابوسعید خدری ، جابر بن عبدالله و سعید بن مسیب نیز از ايشان خواستند كه به كوفه نرود، اما وى نپذیرفت و به راه خود ادامه داد. حضرت حسین در بین راه ، با »فرزدق « )شاعر معروف ( ملاقات كرد و احوال مردم عراق را از او پرسید، فرزدقگفت : ای فرزند رسول خدا! دل های مردم با توست ، ولی شمشیرها علیه توست و پیروزی هم با خداست .حسین بن علی رضی الله عنه در راه كوفه حضرت حسین رضی الله عنه در حالی كه از سرنوشت مسلم و رویدادهای كوفه آگاهی نداشت ،همراه با اهل بیت خود و شصت نفر از اهل كوفه كه او را همراهی می كردند از مكّه خارج و بسوی كوفه رهسپار شد،. در بین راه )در محلی به نام زدود( از قتل مسلم و هانی بن عروة اطّلاع یافت ، آن گاه بارها »إنا لله و إنا إلیه راجعون « را می خواند. مردم گفتند: حال كه چنین است خود را به كشتن مده ، فرمود: »زندگی بعد از آنها فایده ای ندارد.« وقتی به محل "حاجز" رسید، فرمود :»شیعیان ما دست از یاری ما كشیده اند، هر كس دوست دارد از همین جا برگردد و هیچ گونه ملامت و سرزنشى متوجه او نخواهد شد.« با شنیدن این سخن ، عده ای ازهمراهانش پراكنده شدند )اینها بادیه نشینانی بودند كه در بین راه به ايشان پیوسته بودند( و به جز كسانى كه از مكّه با لشكرهمراهبودند كس ديگری باقی نماند.عبیدالله بن زیاد سپاهی به فرماندهی "حرّبن یزید تمیمی" به سوی حضرت حسین رضی الله عنه فرستاد. حرّ در محلی به نام ذوحم به حضرت حسین رضی الله عنه رسید. حضرت حسین رضی الله عنه نماز ظهر را با آنان خواند و هر گروه به جای خود بازگشتند. بعد از ادای نمازعصر، حضرت حسین رضی الله عنه دو كیسه ی انباشته از نامه بیرون آورد و در برابر ایشان بر زمین ریخت و تعدادی از آنها را خواند و سبب آمدن خود را توضیح داد، حرّ گفت : ما از این كسانی نیستیم كه برای تو نامه نوشته اند، )ما برای جنگ با شما نیامده ایم ، فقط مأموریت داریم تا رسیدن به نزد ابن زیاد شما را همراهی كنیم. حضرت حسین رضی الله عنه فرمود: مرگ از این كار آسان تر است . حرّ با شنیدن این حرف برگشت و به گوشه ای رفت . در این هنگام جمعی از مردم كوفه به نزد حسین رضی الله عنه آمدند، از آنان احوال مردم آنجا را جویا شد. یكی از آنان كه مجمّع بن عبیدالله عامری بود، گفت : »سران و بزرگان مردم رشوه های بزرگ دریافت كرده اند و كیسه هایشان پر شده است و همگی علیه شما هم دست شده اند، اما بقیه ی مردم ، دل هایشان به هوای شما پَر می زند، ولی فردا شمشیرشان به كشتن شما از نیام بیرون خواهد آمد.«هنگامی كه حضرت حسین رضی الله عنه به محل »نینوا«)نزدیك كربلا( رسید، پیك ابن زیاد نامه ای برای حرّ آورد كه به او فرمان داده بود تا حضرت حسین رضی الله عنه را از راه بیابانی ، آرام آرام به سوی عراق هدایت كند، تا سپاه او در رسد. روز بعد )دوم محرم سال 61 هـ . ق .( عمر بن سعد با لشكرش از راه رسید، حسین رضی الله عنه به او گفت : من از شما یكی از این سه چیز رامی خواهم ؛ یا مرا بگذارید تا از همان راهی كه آمده ام برگردم ، یا این كه نزد یزید بروم ودست در دست او قرار دهم تا او چه كند، یا این كه راهم را به سوی ترك ها باز گذارید تا با آنها بجنگم و كشته شوم. عمر بن سعد خواسته های وی را به اطلاع ابن زیاد رسانید، ابنزیاد خواسته ی او را پذیرفت و تصمیم گرفت كه او را نزد یزید حاضر كند، اما شَمِربن ذی الجوشن مخالفت كرد و گفت : باید او به فرمان تو تن در دهد، زیاد به عمر بن سعد همینچیز را ابلاغ كرد، حسین رضی الله عنه گفت : »سوگند به خدا كهاین كار را نخواهم كرد.«عمربن سعد جنگ با حسین رضی الله عنه را به تأخیر انداخت و وقت گذرانی كرد. زیاد، شَمِربن ذی الجوشن را به سوی او فرستاد و به او گفت : نزد عمربن سعد برو، اگر او پیشروی كرد همراه او بجنگ درغیر این صورت گردنش را بزن و خود بهجای او فرمانده باش ! حدود سی نفر از همراهان ابن سعد كهاز اعیان كوفه بودند، وقتی دیدند كه هیچ یك از خواسته های حسین پذیرفته نشد، گفتند: فرزندرسول الله صلی الله علیه و سلم سه پیشنهاد عرضه كرد و شما یكی از آنها را هم نـپذیرفتید، همراهی با شـما جـایز نیست . سـپس به حسـین پیوستند و هـمراه او جنگیدند.در میدان كربلاهنگامی كه حضرت حسین رضی الله عنه به كربلا رسید، پرسید:اسم این سرزمین چیست ؟ گفتند: كربلا، فرمود: »آری ، كرب )غم (و بلا«. ابن زیاد به ابن سعد فرمان داد تا آب را بر روی حضرت حسین رضی الله عنه ببندند، حضرت حسین رضی الله عنه خطاب به یارانش در حالی كه شمشیرهای خود را حمایل كرده بودند فرمود: آب بردارید و اسب های خود و اسب های دشمن را سیراب كنید. و نماز ظهر رابا آنان خواند.ابن سعد، شَمِر بن ذی الجوشن را به فرماندهی پیاده نظام منصوب كرد، شب پنجشنبه نهم محرم ، به حسین و یارانش تاختند. حسین در آن شب به اهل بیتش سفارش هایی كرد و برای یارانش خطبه ای ایراد نمود و فرمود :»شما اختیار دارید بروید و مرا تنها بگذارید؛ زیرا دشمن مرا می خواهد.« برادران ،پسران و برادرزادگان وی عرض کردند:»خدا هرگز روزی را نیاورد كه پس از تو زنده بمانیم .« فرزندان عقیل گفتند:»خود و اموال و خویشان خود را فدایت خواهیم كرد، بعد از شمازندگی برای ما تلخ و ناگوار خواهد بود.«حضرت حسین رضی الله عنه روز جمعه و بنا به روایتی روز شنبه دهم محرم ، نماز صبح را با یاران خود كه سی و دو سوار و چهل پیاده بودند، خواند و سپس بر اسب خود سوار شد و قرآن را پیش روی خود قرار داد. پسرش ، علی بن حسین )زین العابدین ( نیز كه ضعیف و بیمار بود، در جنگ شركت كرد. حسین نزدیك سپاه دشمن رفت و آنها را از نسب ، مقام و مرتبت وفضایل خویش آگاه ساخت و فرمود »من فرزنددختر پیامبر شما هستم . به خود آیید و از خویشتن بپرسید كه آیا برای شما رواست كه فردی چون مرا بكشید؟...«در این هنگام حرّبن یزید ریاحی به اسب خود نهیب زد و به حضرت حسین پیوست و در ركاب او جنگید تا كشته شد.شمربن ذی الجوشن به یاران حسین رضی الله عنه حمله برد، آنان مردانه در برابر او ایستادگی كردند. حسین رضی الله عنه برای آنان دعای خیر می كرد و می فرمود :»خداوند بهترین پاداش پرهیزگاران را به شما عنایت كند!« یاران حضرت حسین تا پای جان جنگیدند، بسیاری از برادران حسین بن علی رضی الله عنهما به شهادت رسیدند. "شمر" فریاد برآورد كه؛ منتظر چه هستید؟ او-حسین- را بكشید. "زرعه بن شریك تمیمی" پیش رفت و با شمشیر به شانه مبارکش ضربه ای وارد کرد، سپس "سنان بن انس نخعی" جلو رفت و ابتدا ایشان را با نیزه مورد ضربه قرار داد و سپس از اسب فرود آمد و سر مبارک حضرت حسین را از تن جدا كرد.ابومخنف به نقل از جعفربن محمد می گوید:» هنگامی که حضرت حسین رضی الله عنه به شهادت رسید سی و سه زخم ِ نیزه و سی و چهار ضربه شمشیر بر بدن مبارکش ظاهر بود.«بنابر قول مشهور مورخین تعداد كسانی كه با حضرت حسین رضی الله عنه در كربلا شهید شدند هفتاد و دو نفر بودند. از محمّدبن حنفیه نقل شده است كه :»هفده نفر از نسل حضرت فاطمه رضی الله عنها ب ه همراه حضرت حسین رضی الله عنه به شهادت رسیدند.«حضرت حسین رضی الله عنه روز جمعه دهم محرم سال شصت و یكم هجری به شهادت رسید. در آن هنگام عمر ایشان پنجاه وچهار سال و شش ماه و پانزده روز بود.در حضور یزیدهشام می گوید: »هنگامی كه سر حضرت حسین رضی الله عنه به نزد یزید آورده شد، چشمان یزید پر از اشك شد و گفت :»من بدون قتل حسین از شما راضی بودم ، خدا پسر سمیه را لعنت كند! به خدا اگر من همراه او- حسین- بودم او را می بخشیدم .«یكی از غلامان آزاد شده ی معاویه می گوید: »هنگامی که سر حضرت حسین رضی الله عنه در مقابل یزید گذاشته شد، دیدم كه گریه می كند و می گوید: اگر میان او و ابن زیاد نسب و پیوندیبود، چنین نمی كرد.زنان و همراهان بازمانده ی حضرت حسین را نزد یزید بردند، یزید ابتدا با خشونت برخورد كرد، اما دیری نگذشت كه رفتار خود را تغییر داد و با مهربانی پیش آمد و آنها را نزد اهل بیت خود برد و آنان را گرامی داشت و سپس به مدینه فرستاد.واقعه ی حرّه و مرگ یزیدداستان حرّه در سال 63هـ رخ داد، این حادثه لكّه ی ننگی است بر پیشانی تاریخ صدر اسلام . زیرا یزید به مسلم بن عقبه اجازه داد كه به مدت سه روز شهر مدینه را مورد هرگونه غارت و تاراج قرار دهد. ابن كثیر در مورد این قضیه میگوید:»در این سه روز به قدری فساد و خراب كاری در شهر نبوی صورت گرفت كه از حد و مرز خارج است . یزید می خواستسلطه و قدرت خود را مستحكم كند و بدون منازع و مخالف حكومت كند، اما پوزه اش به خاك مالیده شد و خداوند او را ناكام گردانید.«یزید بعد از آن زیاد زنده نماند و از حكومت بیش از چهار سال بهره نبرد و در چهاردهم ربیع الاول سال 64 هجری قمری در گذشت .با مرگ یزید، حكومت آل ابوسفیان پایان یافت و به بنی مروان بن حكم منتقل شد و در میان آنها دست به دست گشت تا این كه به بنی عبّاس رسید. خداوند مالك حكومت هاست ، اوست كه به هر كس بخواهد حكومت می بخشد و از هر كس بخواهد حكومت را می گیرد. هر كس را بخواهد عزّت می دهد و هر كس را بخواهد ذلیل می كند.فاجعه ی كربلا از منظر علمای اهل سنّت امامان و بزرگان اهل سنّت همواره این كار یزید و فرماندهان او مانند عبیدالله بن زیاد، عمر بن سعد و شَمِربن ذی الجوشن را زشت دانسته اند و از آنها اعلام برائت و بیزاری نموده اند و به شهادت رساندن ظالمانه ی حضرت حسین رضی الله عنه و یاران او را كاری بسیار نفرت انگیز دانسته و ناراحتیقلبی خویش را اظهار داشته اند. در اینجا با رعایت اختصار، نمونههایی آورده می شود:صالح ، فرزند امام احمد بن حنبل می گوید: به پدرم گفتم : عده ای می گویند كه یزید را دوست دارند. گفت : ای فرزندم ! آیاكسی كه به خدا و روز قیامت ایمان دارد، می تواند یزید را دوست داشته باشد؟ گفتم : پس چرا او را لعنت نمی كنی ؟ گفت : توكجا دیده ای كه پدرت كسی را لعنت كند.شیخ الاسلام ابن تیمیه در گفتگویی که با یكی از فرماندهانسپاه مغول به نام »بولایی « كه در فتنه ی بزرگ به دمشق آمده بود، چنین گفت : »هر كس حسین را كشته یا در قتل وی همكاری داشته یا به قتل او راضی بوده است ، لعنت خدا و فرشتگان و انسان ها بر او باد!خداوند نه عذاب را از آنها دور می كند و نه عوض قبول می كند.«»خداوند حضرت حسین رضی الله عنه را به وسیله ی شهادت عزّت بخشید و سرافراز نمود و كسانی را كه او را كشتند یا در كشتن اوكمك كردند یا بدان راضی بودند، رسوا ساخت .« حضرت حسین رضی الله عنه با پیروی از شهدای پیشین اسلام ، جان خود را بر كف نهاد.همانا او و برادرش سرور جوانان اهل بهشت هستند. آنها زمانی پرورش یافتند كه اسلام دارای عزّت و سیادت بود، لذا آن زحمات و رنج هایی كه خانواده ی آنها در راه هجرت و جهاد و تحمّل آزار و اذیت كفار متحمّل شدندبه آنها نرسید، بنابراین خداوندبه وسیله ی شهادت ، كرامت آنها را تكمیل گردانید و به درجات آنها افزود. قتل او معصیت بسیار بزرگی است و خداونددستور فرموده است كه به هنگام مصیبت صبر پیشه كنید و »إنالله وإناإلیه راجعون « بخوانید؛ آنجا كه می فرماید:)وَبَشِّرِ الصَّابِرِین َ الَّذِین َ إذَا اَصَابَتْهُم مُصِیبَة ٌ قَالُوْا إنَّاللهِ وإِنّا إلَیه ِ رَاجِعُون َ* اُوْلَئِك َ عَلَیهِم ْ صَلَوَات ٌ مِن رَبِّهِم ْ وَرَحْمَة ٌوَ اُولَئِك َ هُم ُ الْمُهْتَدُون َ(»و بشارت بده به صابران و استقامت كنندگان ، كسانی كه هرگاه مصیبتی به آنها رسد، می گویند: ما از آن خدا هستیم و به سوی او بازمی گردیم .«علامه احمد سرهندی ، معروف به مجدّدالف ثانی ، متوفی 1034 هـ . ق . در یكی از نامه هایش می نویسد:»یزیدِ محروم از سعادت ، از زمره ی فاسقان به شمار می آید، توقّف در لعنت او فقط بنابراصل مقرّر اهل سنّت است كه می گویند: نباید به لعن شخص معین گرچه كافر هم باشد مبادرت ورزید، مگر آنكه به یقین معلوم شود كه خاتمه ی او بر كفر بوده ودرحالت كفر از جهان رفته است ؛ مانند ابولهب و زنش . این بدان معنی نیست كه یزید سزاوار لعنت نمی باشد؛ زیرا خداوندمی فرماید:)إن َّ الَّذین َ یؤْذُون َ اللهَ وَ رَسُولَه ُ لَعَنَهُم ُ اللهُ فِی الدُّنْیا وَالآخِرَة ِ(»كسانی كه خدا و پیامبرش را مورد آزار و اذیت قرار می دهند، خداوند آنها را در دنیا و آخرت از رحمت خود دور و لعن می كند.«محدّث بزرگ ، علامه شیخ عبدالحق بخاری دهلوی )متوفی 1052 هـ . ق .( در كتاب »تكمیل الإیمان « می نویسد:»خلاصه این كه یزید از نظر ما مبغوض ترین و منفورترین فرد است ، جرایمی را كه این بدبخت ِ بی سعادت در امت اسلام مرتكب شد كسی مرتكب نشده است .«امام احمدبن عبدالرحیم ، معروف به شاه ولی الله دهلوی )متوفی 1176( در كتاب معروفش »حجة الله البالغه « در بحث »فِتَن «پیرامون تشریح »دعاة الضلال « )دعوتگران به سوی گمراهی ( كه در حدیث آمده است ، چنین می نویسد:»دعوتگران به سوی گمراهی یكی یزید در شام و دیگری مختار در عراق بودند.«این بحث را با گفتاری منصفانه از دانشمند و مصلح بزرگ ، علامه رشید احمد گنگوهی )متوفی 1323 هـ . ق .( به پایان می بریم ، ایشان در فتاوای خویش می نویسد:»هر چند اعمال ناشایست یزید موجب لعن هستند، ولی از اخبار و روایات تاریخی و قراین معتبر ثابت نشده كه آیا او این اعمال را حلال می دانست یا خیر و در صورت حلال دانستن در حالت كفر مرده است یا خیر؟ و تا زمانی كه چنین امری محقّقاً به ثبوت نرسیده باشد نمی توان قطعاً حكم كرد، پس مدار جواز و عدم جواز لعن ]در این موضوع[ بر مبنای تاریخ استوار است . بنابراین احتیاط و بهترین راه برای ما سكوت است ؛ زیرا اگر لعن جایز باشد در لعنت نكردن هیچ اشكالی وجود ندارد؛ برای این كه لعن كردن نه فرض است نه واجب و نه سنت و نهمستحب ، بلكه فقط مباح است . اگر كسی كه او را لعنت می كنیم ، مستحق لعنت نباشد، درست نیست كه خود را با معصیت آلوده كنیم .«فعالیت برای تغییر نظام فاسد و ارزش آن خلافت ، بعد از خلفای راشدین ـ متأسّفانه ـ به تدریج به نظام موروثی و خاندانی مبدّل گشت . عرب و مسلمانان ، در برابر این نظام ، سرتسلیم فرود آوردند، هیچ كس نمی توانست در قیام علیه خلیفه ی اموی و عباسی امید پیروزی داشته باشد، مگركسانی كه از شرافت نسبی و برتری خانوادگی برخوردار بودند و همچنین از حمایت و پشتیبانی قومی و مردمی بهره مند بودند و توان مبارزه با قدرت مستحكم آنها را داشتند. از اینجاست كه كلّیه كسانی كه در برابر حكومت اموی و عبّاسی قیام كرده و پرچم جهاد را بلند كردند. لذا كسانی كه از اوضاع فاسد روزگار خود به تنگ آمده و از ضایع شدن اموال مسلمانان در خوش گذرانی های حكّام رنج می بردند، مبارزان و اصلاح طلبان را یاری نموده و به حمایت آنها كمر بستند.بعد از قیام حسین بن علی رضی الله عنه نواده ی او، زیدبن علیبن حسین در برابر هشام بن عبدالملك اموی قیام كرد. وی در سال 122 هـ . ق . كشته و به دار آویخته شد. امام ابوحنیفه ؛ او را در این قیام حمایت و یاری كرد و ده هزار درهم مساعدت نمود.سپس از اولاد حسن بن علی ، محمد بن عبدالله بن حسن بن علی ذوالنفس الزكیه ، در مدینه و برادرش ، ابراهیم در كوفه دربرابر منصور عبّاسی قیام كردند. امام ابوحنیفه و امام مالك از طرفداران ذوالنفس الزكیه بودند، امام ابوحنیفه آشكارا او را یاریمی كرد و با كمك های مالی فراوان نیز از او حمایت می نمود و به حسن بن قحطبه ، یكی از فرماندهان نظامی ارتش منصورتوصیه نمود كه با ذوالنفس الزكیه نجنگد، لذا ابن قحطبهاز جنگ با او بازآمد و از منصور عذرخواهی كرد. به همین دلیلمنصور با امام ابوحنیفه دشمن شد و ایشان را مورد شكنجه و آزار قرار داده و به زندان اندخت تا اینکه در همان زندان جان به حان آفرین تسلیم نمود.در تاریخ كامل ابن اثیر آمده است كه مردم مدینه از امام مالك بن انس ؛ پرسیدند: ما كه با ابوجعفر )منصور( بیعت كرده و با او پیمان بسته ایم ، آیا می توانیم پیمان را بشكنیم و محمد ذوالنفس الزكیه را در قیام علیه منصور یاری كنیم ؟ امام مالك در پاسخ گفت : »بیعت شما از روی اجبار و اكراه بوده است ، لذا شما مكلّف به رعایت این پیمان نیستید«. آنگاه مردم به یاری محمد شتافتند. محمّد در ماه رمضان سال 145 هـ . ق . در مدینه به شهادت رسید و برادرش ، ابراهیم نیز در ذیقعده ی همان سال به شهادت رسید.این فعالیت ها به ظاهر ناكام ماند و نتیجه ی مطلوب حاصل شد؛ زیرا حكومت ها بسیار مقتدر و دارای توان رزمی وریشه ی مستحكم بودند. در تاریخ گذشته و معاصر بسیاری از نهضت ها و فعالیت ها دیده شده كه بر پایه ی اخلاص ، ایمان ،شجاعت وپایمردی استوار بوده و رهبران آنها و نیز پیروان آنها در فداكاری جانی و مالی هیچ گونه كوتاهی نكرده اند، اما با این همه باز هم در برابر حكومت های منظّم و تا دندان مسلح با شكست مواجه شده اند. این امر چیز جدیدی نیست و در نظام آفرینش و قانون طبیعی جهان شگفتی ندارد. گرچه این فعالیت ها از نظر سیاسی و نتیجه ی ظاهری به موفقیت نرسیدند، اما خدمت بزرگی برای اسلام انجام دادند؛ زیرا تاریخ اسلام و شرافت و كرامت امت اسلامی را حفظ نمودند. اگر این فعالیت ها در ادوار مختلف وجود نمی داشت ، تاریخ اسلام مجموعه ای بود از داستان های خودخواهی ، زورگویی ، تطمیع وتهدید پادشاهان جبّار و سودجو و كرنش آدم های درباری و فرصت طلب . این مجاهدان ِ قهرمان و مؤمنان از خودگذشته ، جان بر كف نهاده و در برابر رژیم های فاسد و تطمیع مادی آنان سر تسلیم فرود نیاوردند و برای نسل های آینده الگوهایی درخشان از ایمان و یقین به جای گذاشتندكه هموارهبر تارك تاریخ نورافشانی می كنند و الهام بخش دلاوری اسلامی و قیام علیه فساد و دفاع از اسلام مظلوم و كرامت از دست رفته ی آن است .حقّا كه این خود میراث افتخارآمیز و سرمایه ی گران بهایی است كه موجب عزّت اسلام و سربلندی مسلمانان است .


+ نوشته شده در یک شنبه 12 آبان 1392برچسب:,ساعت 19:0 توسط احمد |
عمرفاروق  <-PostCategory-> 

 گذری بر سیرت امیرالمؤمنین عمربن الخطاب رضی الله عنه تاریخ انتشار03 دی 1387.حضرت عمر رضی الله عنه یکی از ده شخصیتی است که در دنیا مژده ورود به بهشت را از زبان نبی مکرم اسلام صلی الله علیه وسلم دریافت کردند. خداوند همواره حق را از زبانش جاری ساخته بود و در بسیاری از موارد وحی الهی در مقام تأیید رأی ایشان نازل می گردید. رأی ایشان در مورد اسرای بدر، عدم نماز جنازه بر منافقین، حجاب ازواجمطهرات، مصلی قرار دادن مقام ابراهیم، حرمت شراب و... مورد تأیید قرآن مجید قرار گرفته اند.--------------------------------------------------------------------------------ابوحفص فاروق عمر بن خطاب بن نفیل بن عبدالعزی قریشی عدوی در سال سیزدهم بعد از واقعه عام الفیل- چهل سال قبل از هجرت- دیده به جهان گشود. اودر دوران جوانی دارای قاطعیت و صلابتی خاص و از جایگاه والایی در میان قریش برخوردار بود. هنگامی که قریش با قومی دیگر منازعه و درگیری پیدا می کرد و نیاز به رایزنی می شد، ایشان را به عنوان سفیر می فرستادند.در میان یاران و اصحاب نبی مکرم اسلام از عمر فاروق به عنوان یک شخصیت برجسته ، شجاع، قاطع، اندیشمند، عادل و فاتحی بهنام یاد می شود و اولین کسی است که به امیرالمؤمنین ملقب گشت.چگونه مشرف به اسلام شد؟فاروق اعظم رضی الله عنه در سال ششم بعثت در سن 27 سالگی به اسلام مشرف گشت. اسلام آوردن حضرت عمر رضی اللهعنه یکی از معجزات رسول اکرم صلی الله علیه وسلم بود زیرا روز قبل، آن حضرت صلی الله علیه وسلم دعا کرده بود: اللهم أعزّ الإسلام بأحبّ هذین الرجلین إلیک؛ بإبی جهل أو بعمر بن الخطاب] سنن الترمذی[ )بار الها دین اسلام را با هر کدام از این دو نفر که در نزد تو محبوبتر هستند نصرت بفرما؛ با ابوجهل یا اینکه با عمربن خطاب(.روزی خباب بن ارت به قصد تعلیم قرآن به فاطمه بنت خطاب)خواهرعمر( و همسرش سعید بن زید رضی الله عنه به منزل آنان رفته بود. در همین اثنا حضرت عمر رضی الله عنه در حالی که حمایل شمشیر را به گردنش آویخته بود تا با اسلام و پیامبر خداتسویه حساب نموده و آن حضرت را به شهادت برساند. صدای تلاوت قرآن از داخل منزل خواهرش به گوشش رسید در را گشود،پس از درگیری و ضرب و شتم خواهر و دامادش، با تلاوت آیاتی از قرآن کریم، انقلاب بزرگی در درونش پدید آمد و پرسید: محمد کجاست؟!خباب رضی الله عنه هنگامی که گفتار عمر رضی الله عنه را شنید از مخفی گاه خود بیرون آمد و فریاد برآورد: ای عمر! سوگند بهخدا من امیدوارم که خدا تو را مشمول دعای رسول خدا صلی الله علیه وسلم گردانیده باشد؛ من دیروز از ایشان شنیدم که می فرمود: بار الها اسلام را با یکی از این دو نفر- ابوجهل یا عمربن خطاب تقویت بگردان.حضرت عمر رضی الله عنه بلافاصله از او پرسید: ای خباب! پیامبر را اکنون کجا می توانم بیابم؟ خباب پاسخ داد: در محل صفا داخل منزل ارقم بن أبی الارقم.حضرت عمر رضی الله عنه به دار ارقم رفت. آن حضرت صلی الله علیه وسلم چند قدم از جای خود به پیشواز او رفت و حمایل و شمشیرش را گرفت و فرمود:» ما أنت منتهي يا عمر حتى ينزل الله بك من الخزي والنكال ما أنزل بالوليد بن المغيرة اللهم هذا عمر بن الخطاب اللهم أعز الدين بعمر. فقال عمر: أشهد أنك رسول الله - صلى الله عليه وسلم - . فأسلم«] دلائل النبوة للبیهقی[ ایعمر! آیا زمان آن فرانرسیده که از کردارت دست برداری قبل از اینکه مانند ولید بن مغیره مورد سرزنش و عذاب الهی قرار بگیری؟. بارالها ب! این عمربن خطاب است، دین را با او عزت ببخش.آنگاه حضرت عمر رضی الله عنه اعلام فرمود: گواهی می دهم که تو رسول خدا هستی. و- به این ترتیب- اسلام آورد.با اسلام آوردن حضرت عمر رضی الله عنه دعوت دین مقدس اسلام در سرزمین مکه علنی و آشکار شد زیرا او در همان لحظات نخستین که در منزل ارقم اسلام را پذیرفت خطاب به رسول خدا صلی الله علیه وسلم و مسلمین فرمود: ای رسول الله! قسم به ذاتی که شما را به پیامبری مبعوث کرده است بیا از اینجا بیرون شویم وبه طور روشن به اعلام موضع خود بپردازیم. مسلمانان به همراه حضرت عمر رضی الله عنه وارد مسجد الحرام شدند و نماز را در اطراف کعبه برگزار کردند و کسی از قریشیان جرأت ممانعت نداشت. اینجا بود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم ایشان را ملقب به " فاروق" کردند؛ زیرا خداوند با اسلام وی بین حق و باطل جدایی افکند.زبان حقحضرت عمر رضی الله عنه یکی از ده شخصیتی است که در دنیا مژده ورود به بهشت را از زبان نبی مکرم اسلام صلی الله علیه وسلم دریافت کردند. خداوند همواره حق را از زبانش جاری ساخته بود و در بسیاری از موارد وحی الهی در مقام تأیید رأی ایشان نازل می گردید. رأی ایشان در مورد اسرای بدر، عدم نماز جنازه بر منافقین، حجاب ازواج مطهرات، مصلی قرار دادن مقام ابراهیم، حرمت شراب و... مورد تأیید قرآن مجید قرار گرفته اند.همان گونه که حضرت عبدالله بن عمر رضی الله عنهما می فرماید: ما نزل بالناس أمر فقالو فیه و قال فیه عمر أو قال عمر إلاّ نزل القرآن نحو ما قال عمر. ترمذی- مسند احمد[ هر گاه برای مردم ماجرایی رخ می داد و درباره آن به اظهار نظر می پرداختند و عمر در آن سخنی می گفت خداوند بر حسب سخن عمر آیه ای نازل می فرمود .حضرت ابوهریره رضی الله عنه می فرماید: آن حضرت صلی الله علیه و سلم فرمودند: لقد کان فیما قبلکم من الأمم محدّثون فإن کان فی أمتی فإنه عمر]متفق علیه[ در امت های پیشین بعضی از مردم محدّث بودند؛- یعنی برای آنان با خدا همکلامی حاصل می شد- اگر در امت من چنین کسی وجود داشته باشد، جز عمر کسی دیگر نیست.از حضرت عبدالله بن عمر رضی الله عنهما منقول است که از حضرترسول اکرم صلی الله علیه وسلم شنیدم که فرمودند:» بَيْنَا أَنَا نَائِمٌ أُتِيتُ بِقَدَحِ لَبَنٍ ، فَشَرِبْتُ حَتَّى إِنِّى لأَرَى الرِّىَّ يَخْرُجُ فِى أَظْفَارِى ، ثُمَّ أَعْطَيْتُ فَضْلِى عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ « . قَالُوا فَمَا أَوَّلْتَهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ » الْعِلْمَ « خواب دیدم که به من یک لیوان شیر تازه دادهشد، آن را نوشیدم تا آن که سیرابی را در سر انگشتان خود احساس کردم. سپس باقیمانده آن را به عمربن خطاب دادم. صحابه پرسیدند: ای رسول الله! آن را چه تعبیر می فرمایید؟ فرمودند:علم.] صحیح بخاری[قاطعیت در راه تحقق حقیقتاو در راستای تحقق آرمان های دینی کاملا مصمم بود و هیچ گاه تحت تأثیر ملامت گران واقع نمی شد. روزی حضرت فاروق اعظمرضی الله عنه اجازه ورود بر آن حضرت صلی الله علیه وسلم را خواست در حالی که نزد پیامبر گروهی از زنان قریش سرگرم گفتگو بودند و صدایشان از دور به گوش می رسید به محض اینکه از ورود حضرت عمر اطلاع یافتند به سرعت برخاستند و به حجاب مبادرت ورزیدند. پیامبر خدا به ایشان اجازه ورود دادند. حضرت عمر رضی الله عنه وارد شد در حالی که آن حضرت تبسم بر لب داشت، حضرت عمر رضی الله عنه عرض کرد: خداوند شما را خندان و شادمان بگرداند. حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و سلم فرمودند: از زنانی که نزد من بودند شگفت زده شدم وقتی صدایت را شنیدند خود را جمع کردند، فاروق گفت شما سزاوارترید که بترسند. سپس حضرت عمر خطاب به زنان گفت: ای دشمن جانهایتان! آیا از من می ترسید و از رسول خدا هراسی بهدل راه نمی دهید. زنان گفتند: آری شما به مراتب از رسول خدا سخت تر و خشمگین تر هستید. آن گاه حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و سلم فرمودند: آری ای ابن خطاب! والذی نفسی بیده مالقیک الشیطان سالکا فجاً قط إلاّ سلک فجاً غیر فجّک ]متفق علیه[؛قسم به آن ذاتی که جانم در قبضه و قدرت اوست، هرگاه شیطان تو را در راهی می بیند ، آن راه را رها کرده از راهی دیگر می رود.از نمونه های شجاعت و هیبت حضرت عمر هجرت وی بود. او هنگام رهسپار شدن از مکه ، کعبه را طواف نموده، مجمع کفار را مورد خطاب قرار داد و گفت: من اکنون قصد هجرت دارم، فردا نگویید که عمر پنهانی گریخت، کسی که می خواهد زنش بیوه و بچه هایش یتیم شوند با آمدن در این رودخانه جلوی مرا بگیرد . ولی کسی جرأت نکرد سخنان او را پاسخی دهد.حضرت عمر در پرتو احادیث نبویاز حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و سلم احادیث فراوانی روایت شده که جایگاه رفیع حضرت عمر رضی الله عنه را به تصویر می کشند، در اینجا به پاره ای از آنها خواهیم پرداخت:1- إن الله سبحانه و تعالی جعل الحق علی لسان عمر و قلبه.] ترمذی، مسند احمد[؛ براستی که خداوند حق را از زبان و دل عمر جاری ساخته است.2- إن الشیطان لم یلق عمر منذ أسلم إلا خرّ وجهه؛]المعجم الکبیر[ همانا از روزی که حضرت عمر به اسلام مشرف شد شیطان سرنگون گردیده است.5- دخلت الجنة فإذا أنا بالرمصیاء إمراة أبی طلحه و سمعت حشفة فقلت من هذا؟ قال هذا بلال و رأیت قصرا بفنائه فقلت لمن هذا؟ فقالوا لعمر بن الخطاب، فاردت أن أدخله فأنظر إلیه فذکرت غیرتک، فقال عمر: بأبی أنت و أمی یا رسول الله أعلیک أغار.]متفق علیه[؛ وارد بهشت شدم، رمصیاء زن ابوطلحه را در آنجا دیدم و صدای کفشی به گوشم رسید. گفتم این کیست؟ فرشته ای جواب داد: این بلال است. در کنار آن، قصری را مشاهده نمودم، پرسیدم: این قصر از آن کیست؟ گفتند: مال عمر بن خطاب است. خواستم وارد آن شوم و آن را ببینم، اما به یاد غیرت تو افتادم. حضرت عمر رضی الله عنه عرض کرد: یا رسول خدا پدر و مادرم قربانت باد آیا من بر شما غیرت می ورزم؟!.6- بینا أنا نائم رأیت الناس یعرضون علی و علیهم قمیص منها مابلغ الثدی و منها ما یبلغ دون ذلک و عرض علی عمر بن الخطاب و علیه قمیص یجره، قالوا فما أولت ذلک یا رسول الله؟ قال: الدین]متفق علیه[ یک مرتبه در خواب دیدم مردم در حالی که پیراهنبرتن داشتند نزد من جمع شدند پیراهن یکی تا سینه و دیگری از این کمتر. وقتی عمر بن خطاب نزد من آمد پیراهن بلندی پوشیده بود که دامن آن بر روی زمین کشیده می شد، مردم پرسیدند: ای رسول خدا آن را چه تعبیر می فرمایید؟ فرمود: دین.7- لو کان بعدی نبی لکان عمر بن الخطاب ]رواه ترمذی[؛اگر بعد از من پیامبری مبعوث می شد یقینا عمربن خطاب بود.خلافت عمر فاروقحضرت ابوبکر صدیق خیر و مصلحت مسلمانان را در این دید که خلیفه پس از خود را به مردم پیشنهاد کند و این پیشنهاد او به معنای انتصاب و تعیین خلیفه نبوده بلکه صرفا یک پیشنهاد و رای بودهو تصمیم گیری برای انتخاب شخص مورد نظر و بیعت با او یا مخالفت با آن و انتخاب شخص دیگری به جای او، حق مردم بوده است زیرا مسئولیت خلافت تنها بعد از بیعت و موافقت و انتخاب مسلمانان با وی مشروعیت پیدا می کند. لذا ابوبکر صدیق رضی الله عنه در این رابطه با تنی چند از مهاجرین و انصار به مشورت پرداخت، همه آنان به تعریف و تمجید از فاروق اعظم پرداختند. حضرت عثمان رضی الله عنه فرمود: »به نظرم باطن او از ظاهرش بهتر است و کسی مانند او در میان ما نیست.« بر اساس این مشوره و با در نظر گرفتن مصالح مسلمین و وحدت امت اسلامیحضرت ابوبکر رضی الله عنه پیشنهاد خلافت او را مطرح نمود و در این خصوص فرمود: بارالها! من با این کار هیچ گونه هدفی جز صلاح و خیراندیشی مسلمانان ندارم و از بروز فتنه در صفوف آنان می ترسم. لذا در این زمینه از هیچ تلاشی فرو گزار نکرده و بهترین و نیرومندترین فرد را متولی امورشان گماشتم.حضرت ابوبکر صدیق رضی الله عنه فرمود: ای مردم! من هیچ کسی از خویشاوندان خود را برای خلافت پیشنهاد نکردم، من عمر را پیشنهاد نموده ام، آیا شما از کسی که به خلافت پیشنهاد کردهام راضی هستید؟ به خدا سوگند من از هیچ سعی و تلاشی دریغ نورزیده ام. اگر او را به خلافت انتخاب نمودید از او بشنوید و اطاعت کنید. مسلمانان یک صدا جواب دادند: شنیدیم و اطاعت کردیم. و بدین ترتیب در سال سیزده هجری قمری با حضرت فاروق اعظم رضی الله عنه به عنوان خلیفه مسلمانان بیعت صورت گرفت.به محض قبول خلافت، دستور عمومی صادر کرد و فرمود: هرگاه کسی بر سخنانم اعتراضی دارد مرا به اشتباهم اطلاع دهد. از سوی ایشان اعلام عمومی شد که »أحب الناس إلی من رفع إلی عیوبی« بیشتر از همه کسی را دوست دارم که مرا نسبت به عیوبمآگاه سازد.فعالیت های فاروق اعظم رضی الله عنهحضرت فاروق اعظم رضی الله عنه به مدت ده سال و شش ماه و پنج روز خلافت نمود و در این دوران فعالیتهای بسیار گسترده و مهمی را در راستای اعتلای جامعه اسلامی انجام داد. از همین رو حضرت عبدالله بن مسعود رضی الله عنه می فرماید: »مسلمان شدن عمر پیروزی اسلام، هجرت وی نصرت الهی و خلافت وی رحمت خداوندی بود. ما تا قبل از اسلام آوردن او – عمر-نمی توانستیم در بیت الله نماز اقامه کنیم ولی هنگامی که عمر مسلمان شد با آنان به مبارزه برخاست تا اینکه ما را برای ادای نماز به حالمان گذاشتند.«از اقدامات و فعالیت هایی بارزی که فاروق اعظم رضی الله عنه دردوران خلافت خود انجام داده است به موارد زیر می توان اشاره نمود:1ـ در ربیع الاول سال شانزده بعثت، مبدأ تاریخ اسلامی را از هجرت پیامبر تعیین کرد. 2ـ صفت رعیت پروری و شفقت ایشانبر امت اسلامی بی نظیر بود؛ رعیت خود را هنگام شب مورد تنقد و بررسی قرار می داد. 3ـ قانون خراج را وضع نمود. 4ـ شهرهای فراوانی بنیان گذاری و برای آنها قاضی تعیین نمود.4ـ ده حج پی درپی در معیت مردم انجام داد و در آخرین حج با امهاتالمؤمنین همراه بود.5ـ با توجه به گسترش جمعیت مدینه منوره و تنگی مسجد نبوی، آن را توسعه داد و منزل عباس بن عبدالمطلب را به آن افزود.6ـ ایشان اولین شخصیتی بود که یهودرا از سرزمین جزیرة العرب اخراج نموده و به سوی شام گسیل داشت و اهل نجران را هم در قسمتی از کوفه اسکان داد. 7ـ همچنین فاروق اعظم فتح ایران، روم و شام را در کارنامه خود داردو در دوران زمامداری وی اسلام گسترش چشمگیری یافت.در حکمی به استاندارانش چنین نوشت: 1- لباس نازک نپوشید.2- نان از آرد غربال شده نخورید.3- درب خانه خود را بر روی مردم نبندید و نگهبان تعیین نکنید تا هر نیازمندی به راحتیبتواند با شما تماس بگیرد.4- به عیادت بیماران بروید و در تشییع جنازه شرکت کنید.خصوصیات اخلاقیحضرت فاروق اعظم رضی الله عنه از نظر اخلاقی مزاجی جلالی داشت و نسبت به امور اسلام و مسلمین شدیدا عکس العمل نشانمی داد، خیلی زود به خشم می آمد و کاملا اخلاق حضرت موسی علیه السلام را داشت، اما با این حال دارای دو صفت برجسته و ممتاز هم بود: اول اینکه هرگز به خاطر منافع شخصی خشمگین نمی شد. دوم اینکه؛ اگر کسی هنگام عصبانیت او نام خدا را بر زبان جاری می کرد یا آیه ای از قرآن را تلاوت می نمود، خشم وی فرو می نشست و چنان رقت قلبی به ایشان دست می داد که گویی اصلا خشمگین نشده است.فروتنی او به حدی بود که به خود اجازه نمی داد در هنگام سخنرانی از پله ای که حضرت ابوبکر در آن قرار می گرفت پا را فراتر بگذارد. با وجود اینکه مردم می گفتند بالاتر بنشین، می فرمود: اگر آنجایی که پای ابوبکر قرار گرفته است به من برسدمرا کافی خواهد بود. حضرت زید بن ثابت رضی الله عنه می فرماید: در لباس ایشان هفده پیوند را شمردم. او بدون هیچ همراهو پاسبانی به گشت زنی در کوچه های مدینه می پرداخت.واقعه گشت‏زنی ایشانکجای دنیا دیده شده است که پادشاه و فرمانروایی در رأس حکومت قرار داشته باشد و برای اطمینان خاطر بیشتر در اجرای عدالت و کنترل اعمال زیردستان خود، وظیفه حراست غیرملموس را هم خودش انجام دهد ؟حضرت انس رضی الله عنه می فرماید: فاروق اعظم طبق معمول در حال گشت زنی و نگهبانی بود. گذرش به مرد عربی افتاد که جلوی خیمه خود نشسته بود. او هم رفت و پهلویش نشست و سر صحبت را با او باز کرد. آنگاه از او پرسید: این صدای گریه از چه کسی و برای چیست؟ او گفت: به تو ارتباطی ندارد، این فریاد زنی هست که در حال وضع حمل می باشد. حضرت عمر به منزل رفت و به همسرش ام کلثوم- دختر حضرت علی و فاطمه- رضی الله عنهم گفت: برخیز چادر حجابت را بر سر کن و همراه منبیا ، آنگاه او را همراه خود برد و نزد اعرابی رسید و به او گفت: اجازه هست این زن داخل خیمه برود و او را در امر زایمان یاری دهد؟ مرد عرب اجازه داد. ام کلثوم رضی الله عنها وارد خیمه شد، پس از مدتی آواز داد ای امیر المؤمنین به دوست خود مژده بده که پسری برای او متولد شد. اعرابی با شنیدن کلمه"امیرالمؤمنین" لرزه بر اندام شد، فوراً با ادب نشست و معذرت خواست. حضرت فرمود: ترسی به دل راه مده، صبح نزد ما بیا آنگاه برای نوزاد او حقوقی تعیین کرد و به خودش هم کمک نمود.شهادتحضرت عمر رضی الله عنه همواره در طول زندگی آرزوی شهادت در راه خدا را در سر می پروراند و دعا می کرد:» اللهم ارزقنی شهادة فی سبیلک و اجعل موتی فی بلد نبیک؛ بارالها شهادت را نصیبم گردان و موت مرا در شهر پیامبرت بگردان.« سرانجام هنگام برگزاری نماز فجر به دست ابولؤلؤ مجوسی غلام مغیرة بن شعبه در محراب مسجد النبی ضربت خورد و در شب چهارشنبه دربیست و هفتم ذی الحجه سال بیست و دو هجری قمری به آرزوی دیرینه خود رسید و همان طور که دعا کرده بود خداوند درجه رفیع شهادت را نصیبش فرمود.حضرت عمر هنگامی که اطلاع یافت ضارب او یک غلام مجوسی بوده سپاس خدا را به جای آورد که به دست مسلمانی به قتل نرسیده است. ایشان را در روضه اطهر در کنار آرامگاه حضرت رسول اکرم و ابوبکر صدیق در مدینه منوره به خاک سپردند. و به راستی اقبال مسلمین با شهادت ایشان از دنیا رخت بربست . انا لله و انا الیه راجعون


+ نوشته شده در یک شنبه 12 آبان 1392برچسب:,ساعت 18:59 توسط احمد |
پیامبراسلام وحقوق بشر  <-PostCategory-> 

 پیامبر اسلام و حقوق بشرتاریخ انتشار02 دی 1387.مسلمین در زمان پیامبر و خلفای اسلام در پرتو آئین نورانی اسلام آنچنان آزادی سیاسی بدست آورده بودند که افراد معمولی جامعه به خودحق می دادند از بزرگترین شخصیتهای اسلامی و اجتماعی زمان انتقاد کنند و نظرات اصلاحی و خیرخواهانه خود را در میان بگذارند.-------------------------------------------------------------------------------اوج آغاز تأسیس نظام اجتماعی اسلام زمانی بود که پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم به مدینه مهاجرت کرد و با بستن پیمان برادری میان مهاجرین و انصار »جامعه برادری« را بنیان نهاد. جامعه برادری مدینه هسته مرکزی و کانونی بود که همه مسلمانان با محور قرار دادن و الگو گرفتن از آن به اتحاد و یگانگی می رسیدند و با بی توجهی و دورشدن از آن پراکنده ونابود می شدند.از اهداف نظام اسلامی ایجاد جامعه معنوی و الهی است، پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم در آغاز تاسیس نظام اجتماعی اسلام، با دلیل و برهان مبانی نظام جاهلیت را بی ارزش شمرده و آنها در هم کوبید و سپس عادتها و آداب و رسوم و ارزشها را با توجه دادن به ارزشهای الهی دگرگون ساخت و جامعه ای ربّانی و متفاوت با همه اجتماعات بشری به وجود آورد که در آن، مسلمان ایرانی و بلال حبشی و صهیب رومی با عربی که در جاهلیت بر این پندار بود که آقا و سرور ایشان است برادرانه زندگی می کردند.جامعه جهانی مورد نظر اسلام، متکی بر نژاد یا زبان و حدود جغرافیایی و زمان خاصی نیست، بلکه درهای آن به روی همه انسانها بدون در نظر گرفتن جنسیت، رنگ، پوست یا زبان، باز بوده و تنها شرط ورود به آن دین و عقیده واحد است.با بررسی جوامع بشری کنونی در جهان به این واقعیت پی می بریم که در نتیجه ناآگاهی جوامع بشری از خصوصیات جامعه ای که رسولان الهی)علیهم السلام( خصوصا نبی گرامی اسلام صلی الله علیه وسلم پایه گذار آن بودند جوامعی با خصوصیات گوناگون پدید آمده که گروهی جامعه را مشابه عضوی از بدن انسان پنداشته، برخی دیگر جامعه را واجد صفات ارزشی و معیارهای غیر مادی دانسته که در نهایت آثار منفی این گوناگونی، آشفتگی و پراکندگی نظریه ها، جوامع لائیک و بی توجه به آیین های خدایی را دامن گیر گشته و بی هویتی، خود خواهی نفرت زا، طبقاتی شدن جامعه، نژادپرستی، تجاوز، خود را جزیی از یک امت ندانستن و مشکلاتی مانند اینها پدید آورده است، اما اسلام برای تنظیم و سامان بخشی جوامع بشری قوانین و چارچوب های شگفت آوری تعیین کرده است که در عین واقعی بودن و داشتن قابلیت اجرا، تصور می شود که خیالی و ذهنی اند در حالی که در واقع کسانی که اندیشه های آنان در مرداب مکتب های پستزمینی گرفتار آمده اند گنجایش دریافت آنها را ندارد و با آنکه به علت جنگهای استعماری عظمت و توان اکثر کشورهای اسلامی در هم شکسته و مسلمانان تحت تاثیر نیرنگهای استعماری قرار گرفته و در جهل و عقب ماندگی فرو رفته اند، اما هنوز احکام اسلامی با عظمت کامل به عنوان بهترین قوانین در جهان رخ مینمایند، به گونه ای که کشورهای غربی معاصر با اعتراف به ناکار آمدی مقررات کشورهای خویش در برابر جامعه های سالم و سربلند اسلامی سر تعظیم فرود می آورند. اسلام قبل از آنکه جامعه شناسی یا دانش هایی مانند حقوق، روانشناسی، اقتصاد و ... به وجود آیند، نظم و مقررات کاملی به جهانیان عرضه داشته که پاسخ گوی همه نیازهای بشر و فراگیرنده همه آفرینش است و در آینده نیز با شایستگی و انعطاف پذیری خاصی که در پرکردن جاهای خالی و وضع ثابت و متغیر دارد، برتری و سروری خود را استمرار خواهد بخشید.قوانین اسلام برای تنظیم و سامان بخشی جوامع بشری:اسلام و آزادی عقیدهاسلام در موضوع چگونگی روابط و رفتار مسلمانان با توده های غیرمسلمان تصریح می کند که: تنها نباید با نظر بغض و دشمنی به پیروان مذاهب دیگر نگریست بلکه باید آنها را مورد احسان ومحبت قرار داد: »شما از نیکی و احسان به افراد غیر مسلمانی که در امر دینتان با شما نجنگیده واز سرزمینتان بیرونتان نکرده اند ، منع نمی کند، خدا انصاف کردن را دوست می دارد. خدا تنها از دوستی با کسانی منع می کند که به خاطر دینتان، با شما جنگیده.اند و شما را از سرزمینتان بیرون رانده و در بیرون کردنتان از همدیگر پشتیبانی کرده اند.« ]سوره ممتحنه آیه 8-9[خداوند از احسان و عدالت نسبت به افراد غیر مسلمان ستایش می کند، تنها دوستی با مردمی را منع می کند که با مسلمانان ستیز و مخالفت دارند و این دشمنی را به صورت تجاوز آشکار و یا خیانت پنهان ابراز می دارند، بدیهی است دوستی با چنین مردمی جز تیشه به ریشه اسلام زدن و بنیان این آیین مقدس را منهدم کردن، ثمره دیگری نخواهد داشت و نباید انتظار داشت که اسلام چنین مودتی را تصدیق نماید.اسلام و مبارزه با اختلاف طبقاتی و تبعیض نژادی:برخلاف سنتهای قبیله ای وافتخارات قومی و آداب و رسوم منطقه ای که در زمان ظهور اسلام در دنیا رواج داشت که گروهی به علتداشتن ثروت، قبیله، زبان، نژاد، رنگ و ... بر گروه دیگر تفاخر کرده و آنرا مایه امتیاز انسانی بر انسان دیگر می دانستند، اسلام قلم بطلان بر همه آنها کشید و رسما علیه اینگونه عقاید ناصواب قیام کرد. اسلام در عین آنکه افراد بشر را از لحاظ سازمان خلقت،مظاهر مادی، لیاقت، استعداد و مظاهر روحی یکسان نمی داند ولیاین نابرابری و عدم مساوات را ملاک برتری و امتیاز بعضی بر برخی دیگر ندانسته، همه افراد بشر را از لحاظ حقوق و تکالیف برابر می داند.مساواتی که اسلامی میان افراد بشر قائل است بر سه قسم شامل می باشد:1- مساوات در اصل انسانیت 2- مساوات در حقوق و تکالیف 3- مساوات در داوری و اجرای قوانیناسلام معتقد است آفریدگار تمام موجودات و افراد بشر یکی است و غیر او آفریدگار دیگری وجود ندارد. »و خدای شما، خدای یکتا است، نیست خدایی مگر او که بخشاینده و مهربان است« ]سوره ی بقره آیه 163[اسلام عقیده دارد تمام افراد بشر از هر نژاد و رنگ از یک پدر و مادر آفریده شده و با هم برادر و برابرند و همه را بنی آدم خطاب می کند.پیامبر اسلام محمد مصطفی صلی الله علیه وسلم برای آنکه روش ظالمانه اختلاف طبقاتی و تبعیض نژادی را خاتمه دهد دختر عمه اش زینب را به ازدواج "زید" غلام آزاد شده خود در آورد، همچنین زید و اسامه را به عنوان رئیس ارتش اسلام به جنگ رومیان فرستاد و بلال سیاه را که غلامی بیش نبود به عنوان موذن مسلمانان انتخاب نمود.اسلام و انتقاد و خیرخواهی از زمامداران در جامعه اسلامی:اسلام برای بوجود آوردن یک اجتماع سالم که تمام افراد آن خود را مسئول امور جاری مملکت بدانند غیر از راه مشورت و نظارت عمومی قائل به راه سومی به نام اصل اندرز و خیرخواهی نیز می باشد. این اصل که همان روش مسالمت آمیز امر به معروف و نهی از منکر است به مردم تعلیم می دهد که هر فردی از امت اسلامی بایستی خود را خیرخواه تمام مردم بداند و برای اصلاح و سامان بخشیدن اوضاع نابسامان جامعه کوشا باشد و هر گاه احساس کرد که دیگران در پرتگاه سقوط قرار دارند و ممکن استبا اندرز و خیرخواهی از انحراف نجات یابند، چنانچه از نصیحت آنانخودداری کند نسبت به آنها خائن شمرده می شود.مسلمین در زمان پیامبر و خلفای اسلام در پرتو آئین نورانی اسلام آنچنان آزادی سیاسی بدست آورده بودند که افراد معمولی جامعه به خود حق می دادند از بزرگترین شخصیتهای اسلامی و اجتماعی زمان انتقاد کنند و نظرات اصلاحی و خیرخواهانه خود را در میان بگذارند. زمامداران اسلامی و افراد با شخصیت آن روز هم با کمال خوشرویی و تواضع نظرات اصلاحی و انتقادی آنان را مورد مطالعه قرار می دادند، چنانچه انتقادی را به جا و خیرخواهانه می یافتند قبول کرده وتسیلم می شدند و گرنه جوابهای منطقی و قانعکننده ای به آنها می دادند.آری! در دموکراسی اسلامی مردم آزادی بیان و قلم دارند و بایستی در مقابل انحرافات و ارتکاب فساد، تباهی و ظلم ساکت ننشینند و لو آنکه شخص مجرم در مقام حساسی باشد.اسلام به تمام افراد بشر آزادی سیاسی به معنی ـ تصدی هر منصبی که شایستگی آن را دارند- و آزادی بیان و قلم بدون توجه مذهب و عقیده می دهد و هر کسی در پرتو آزادی بیان و قلم حق دارد که هر حزب و جمعیتی که به ثمر رساننده مقاصد اسلامی و اجتماعی باشد تشکیل دهد. هر روزنامه مفیدی انتشار دهد، هر مقاله اصلاحی بنگارد و از هرگونه انتقاد و راهنمایی که موجب صلاح و ارشاد جامعه باشد کوتاهی ننماید.حکومت اسلامی حق ندارد جلوی آزادی فکر بیان و قلم را به هر بهانه ای بگیرد و مردم را از اجتماعاتی که به منظور اصلاحات و گرفتن حقوق آنان تشکیل می شود باز دارد. همه تاریخ نویسان نوشته اند که در زمان خلافت حضرت علی بن ابی طالب رضی الله عنه گروهی همچون خوارج از آن حضرت کناره گرفتند و از وی انتقادسختی نمودند، حضرت علی رضی الله عنه با آنکه از افکار و تبلیغات و فعالیتهای آنها باخبر بود و انتقادهای شدید آنان را می شنید به نرمی به آنها پاسخ می داد و به احترام آزادی، هیچ گاه در صدد اذیت و آزار و انحلال اجتماعات آنان برنیامد مگر تا زمانی که آنها در صدد واژگون کردن حکومت عادلانه آن حضرت رضی الله عنه برآمدند.اسلام و برابری و برادری:اسلام تمام موانع را در میان افراد جامعه از بین می برد تا انسانهارا قادر سازد از حقوق مشروع خویش بهره مند شوند. اسلام اعتقاد دارد نسب، رنگ، سرزمین، زبان یا مذهب نباید در جامعه باعث تعیین منزلت و جایگاه افراد شود. پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم می فرماید: »ای مردم! پروردگار شما یکی است، مدبر امور شما یکی است، همه شما فرزندان حضرت آدم هستید، آدم از خاک آفریده شده است، براستی شریف ترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست، عرب بر غیر عرب برتری ندارد و غیر عرب نیز هیچ برتری بر عرب ندارد، فرد سیاهپوست هیچ فضیلتیبر سفید پوست ندارد و همین طور سفید پوست هیچ برتری بر سیاه پوست ندارد مگر به اعتبار میزان و درجه تقوا«. ]مسند احمدحدیث شماره 411[اسلام هر گونه تبعیض را حرام می داند و آن را تحمل نمی کند، از نظر اسلام بشریت با تمام نژادها، زبانها، رنگها و جز آن بدون هیچگونه وجه تمایزی از یک منبع نشات گرفته است. هر گونه تفاخر نسبت به منزلت اجتماعی، تعلق به یک پایگاه اجتماعی خاص و مانند آن را تحمل نمی کند.مصداقی از اجرای حقوق بشر در جامعه اسلامی پیامبر )ص(:در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم سران قبیله "بنی مخزوم" از سرقتی که"فاطمه مخزومیه" مرتکب شده بود بسیار نگران شدند زیرا می دانستند به حکم اسلام باید دست وی قطع گردد و این عمل بزرگترین سرشکستی و سر افکندگی برای آنانخواهد بود، از این جهت با هم به مشورت پرداختند که کسی را به عنوان شفیع نزد پیامبر بفرستند تا از گناه فاطمه شفاعت کند. برای این کار جز "اسامة بن زید" کسی را شایسته ندانستندزیرا او فقط به خاطر مجبوبیت پیش رسول خدا جرات این کار را داشت، لذا جریان را با او در میان گذاشتند، او نیز خواسته های سران قبیله را به پیامبر رسانید و از آن زن شفاعت کرد. پیامبر در حالی که آثار خشم و غضب از چهره اش هویدا بود فرمود: ای اسامة! تو در باره تعطیل حدی از حدود خداوند شفاعت می کنی؟! آنگاه برخاست و در مجمع انصار و مهاجرین این خطبه را ایراد فرمود: »مردمی که پیش از شما زندگی می کردند به این جهت هلاک شدند و شیرازه ملیت آنان از هم گسیخته و پاره شد که هرگاه شخص صاحب نفوذی در میانشان مرتکب دزدی و خلاف می شد، قانون شریعت در حق او اجرا نمی گردید، اما اگر افراد ضعیف و ناتوانی دست به سرقت و خلافکاری می زدند، قانون در حق آنها شدیداً اجرا می گردید! بخدا قسم اگر دختر من فاطمه دزدی کند، دستش را قطع خواهم کرد« ]روح الدین اسلامی ص 399[مهمترین مبانی و خصوصیات جامعه اسلامیمهمترین مبانی و خصوصیات جامعه اسلامی ای که پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم آن را بنیان گذاشت را می توان در این مورادخلاصه نمود: 1ـ جامعه اسلامی پیامبر ساخته ی خدایی مهربان و آگاه است که فطرت بشر را افریده و به ماهیت وجود او آگاه تر است. 2ـ نظام اسلامی دستاورد نبی اکرم صلی الله علیه وسلم است که شایسته همه زمان ها و مکان ها و حتی آینده بشریت است.3ـ اصول و قوانین اسلامی همه احوال و صورت های زندگی بشر خاکی را پوشش می دهد. 4ـ قوانینی که پیامبر به جهانیان هدیهکرد بسیار کامل و پیشرفته اند و برتر از رویاهای مدینه ی فاضله و تصورات فیلسوفان می باشد.مقایسه مبانی حقوق بشر اسلام با حقوق بشر غرب:اگر چه مسأله حقوق بشر اندیشه غرب جایگاه مهمی دارد اما متاسفانه این موضوع همانند موضوعات دیگر همچون آزادی و مساوات به جای آنکه موجب آسایش و آرامش مردم گردد تا حدود زیادی سبب ناراحتی و ستم بر آنان شده است. زیرا تئوریسیین های مادی برای آزمایش تئوری های ناپخته خود از جوامع انسانی بهره می گیرند.در خصوص حقوق بشر اکثرغربیان به اندیشه های " ژان ژاک روسو" بنیان گذار نخستین مکتب تربیتی اروپا که به حقوق عمومی تاییدمی کند استناد می کنند، اما به علت اشتباهات و نارسائی های اصول مادی، اکثر تئوری های متکی بر این نظریه درعمل چیزی جز تبلیغات فریبنده مفاهیمی مبهم نمی باشند.فلسفه ها و ایدئولوژی های مدعیان دروغین بشر در دنیای غرب هر کدام بخشی از وجود انسان را در نظر گرفته و به وضع قانونی برای او پرداخته اند، لذا برنامه های آنها ناقص و از عقل بشری نشات گرفته و انسان در پی تکامل را اشباع نمی گردانند و جوامع بشری را با مشکلات و کمبودها گرفتار ساخته از حق و حقیقت، عدالت وانصاف و مسیر تکامل دور می سازند.حقوق خداوند بر بشردر خصوص حق خداوند بر انسان همین کافی است که بگوییم بنیادی ترین حق خداوند بر بشر این است که تنها او را بپرستند و فرمانبردار اوامر او باشند و به تعبیر بهتر همه باید به این جمله اعتراف کنندکه؛»أشهد أن لا إله إلا الله«.حق پیامبر بر بشردر خصوص حق پیامبر بر بشر می توان در یک جمله آن را خلاصه نمود و آن اینکه بگویند و بفهمند که محمد بنده و رسول خدا است و به این حق پیامبر ایمان آورده و شهادت دهند.از نظر اسلام حقوق پیامبر و رسولان الهی در مورد دیگر پیامبران نیز این است که یک مسلمان در صورتی ایمانش کامل می شود که به حقانیت تمام رسولان و پیامبران پیشین الهی معتقد باشد.حقوق متقابل مردم و رهبر در اسلاماسلام به مسلمانان دستور می دهد تا در گرفتاری ها و مشکلات برادران مسلمان خود در سراسر گیتی شریک باشند و در حد امکان در رفع مشکلات آنها را یاری نمایند، اسلام دین جهان شمول است و به مرزها و موانع جغرافیایی محدود نمی باشد و مبنای حقوق رهبر بر مردم مکتب اسلام، آیات قرآن می باشد. از جمله حقوقی که رهبر در جامعه اسلامی برخوردار می باشد عبارتند از 1- اطاعت از رهبر مادامی که به انجام اعمال ناشایست امر نمیکند. اطاعت از رهبر اسلامی که طبق کتاب خدا عمل می کند مصداق اطاعت از خداست 2- ارائه نصیحت صادقانه و دلسوزانه جهت تامین رفاه و سعادت جامعه اسلامی.در خصوص حقوق متقابل مردم بر حاکم در جامعه اسلامی با بررسی کتاب خداوند و جامعه اسلامی پیامبر اعظم صلی الله علیه وسلم، می توان این موارد را مطرح کرد: 1- اجرای عدالت؛ با هر فرد در جامعه اسلامی باید از طرف حاکم اسلامی عادلانه و منصفانهبرخورد صورت گیرد و از برخورد متعصبانه پرهیز شود. مسؤولیتها و مناصب در جامعه اسلامی از طرف حاکم عادل، منصفانه و متناسب با جمعیت جامعه توزیع شود. نباید هیچ فرد یا گروه و قشر خاصی از جامعه نسبت به دیگران دارای برتری و اولویتی خاص باشد.2- مشورت با مردم: حاکم در جامعه اسلامی برای اداره بهتر امور کشور باید مردم را مورد مشورت قرار دهد. به افکار عمومیجامعه فرصت دهد تا نقطه نظرات و پیشنهادهای خود را در مورد مسائل جامعه اسلامی ابراز و مورد پذیرش قرار گیرند.3- مردمی بودن: حاکم در جامعه اسلامی نباید از سیاست در بسته برخوردار باشد و فردی منزوی باشد. حاکم باید مثل مردم در کنار آنها و در میان آنها باشد تا جامعه سالم مانده و دچار تبعیض و فاصله طبقاتی نگردد.4- مهربانی و عطوفت با مردم: خداوند رمز موفقیت پیامبر را در عطوفت و مهربانی وی می.داند که توانسته افراد اجتماع را پیرامون خود جمع نماید، حاکم درجامعه اسلامی باید از این خصوصیت پیامبر پیروی نماید.حقوق متقابل افراد نسبت به هم در خانوادهدر جامعه زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم افراد خانواده با تعلیمات قرآن مجید و پیامبر، حقوق همدیگر را شناخته و جایگاه هر فرد را در خانواده درک نموده وبه آن پایبند بودند. حقوق والدینرا در اطاعت از آنها می دانستند و تا زمانی که با اوامر الهی مغایرت نداشته باشند خود را ملزم به اطاعت از والدین می دانستند. فرزندان در خانواده طبق آموزش های قرآن و پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وسلم باید هنگام خدمت به والدین کاملاً صبور و شکیبا باشند، به احساست و عواطف آنها توجه نمایند و حقوق والدین را حتی اگر مسلمان نباشند رعایت نمایند. از حقوق فرزندان بر والدین می توان به؛ داشتن یک زندگی شایسته، برخورداری از نام های نیکو، تربیت اسلامی، برخورداری از مسکن، برخورداری از پوشاک، غذای حلال، تحصیلات مفید، برخورد عادلانه، مهربانی، حفاظت از عادتهای ناپسند و انصاف اشاره نمود.حقوق متقابل زوجیناسلام برای سامان بخشی به جامعه بشری و هدایت اجتماع که متشکل از مردان و زنان می باشد برای هر کدام حقوقی را معین فرموده که از حقوق شوهر بر زن می توان حق مدیریت خانواده – رهبری-، اطاعت زن از دستور و فرمان های همسر مادامی که خلاف اوامر الهی نباشد، راضی نگه داشتن شوهر، حفاظت از مال، فرزندان و عفت، اجازاه گرفتن از شوهر جهت ترک منزل و دیدار با کسانی که شوهر راضی به دیدن آنها است اشاره کرد.اما از حقوق زن بر شوهر: پرداخت مهریه به وی، برابری و انصاف در صورت تعدد زوجات، تامین مسکن و زندگی مناسب، روابط صمیمانه و نیکو، حفظ اسرا همسر، خوشرفتاری و مهربانی، حمایت و نگهداری در محیط امن و سالم را می توان نام برد.نقطه اختلاف و رمز برتری نظریات اسلام بر نظریه های مادی در این است که احکام اسلامی در همه زمینه ها و خصوصا موضوع حقوقبشر، آزادی و عدالت بر پایه های محکم و مشخص استوارند و هر یک از افراد بشردر دایره حقوق و یا تعهدات و واجبات خاصی قرار گرفته و از ضمانت اجرایی لازم برخور می باشند.اصل حقوق بشر اسلام همزمان با تشریعات اسلام و از جانب آفریدگار انسان ارائه گردیده اند لذا به هیچ وجه قابل انفصال از دین نبوده بلکه از حقوق واجب اسلامی بشمار می روند.برنامه های حقوق بشر در اسلام که به توسط پیامبری مهربان کهخداوند متعال وی را به عنوان رحمتی برای جهانیان معرفی می کند،برنامه ای کامل و برای تمام عرصه های زندگی انسان است، چرا که او آشکار کننده حق و راستی با ابزار حقیقت و درستی بود. این آیین جاودانی، آدمی را دارای حقوق انسانی ثابتی می داند و با صراحت اعلام می دارد: » به راستی که ما فرزندان آدم را بسیار ارجمند داشتیم و بر مرکب های خشکی و دریا حمل کردیم و با غذاهای پاکیزه روزی دادیم و بر بسیاری از مخلوقات خویش برتری بخشیدیم« ]اسرا 70[حقوق عمومی در اسلاماسلام بر تقویت و تحکیم روابط اجتماعی بین افراد جامعه تاکید می ورزد. اسلام حقوق افراد را به تنهایی و در رابطه با افراد خانواده و از آن فراتر در رابطه با تمام همنوعان و حتی تمام مخلوقات مورد توجه قرار می دهد. اسلام بر حقوق متقابل افراد بر همدیگر در تمام سطوح تاکید ورزیده و از وجوه تمایز دین اسلام در زمینه حقوق از سایر ادیان حقوق الله می باشد. اسلام تنها دین و مکتبی است که از این حقوق سخن گفته است.حقوق عمومی در اسلام شامل موارد متعددی بوده که به بعضی از آن حقوق به اختصار پرداخته می شود:حقوق خویشاوندان: از حقوق خویشاوندان دراسلام می توان به مهربانی با آنها، کمک به فقرا و نیازمندان قوم، حل مشکلات افراد، شرکت در غم و شادی اقوام، عفو و بخشش اقوام در صورتعدم مهربانی از سوی آنها، پرهیز از قطع رابطه با خویشاوندان و تشویق به ارتباط و صله رحم را نام برد.حقوق همسایگان: در خصوص حقوق همسایگان در اسلام می توان به؛ کمک به همسایگان در صورت نیاز- کمک مالی و جانی-، شرکت درغم و شادی آنها، شرکت در تشییع جنازه همسایه، فضل و بخشش به همسایگان از آنچه خود در منزل مصرف می کنیم، مهربانی و دعوت کردن همسایه، عدم اذیت و آزار همسایه به هر نوع ممکن اشاره نمود.خصوص حقوق دوستان: کمک به فقرای جامعه اسلامی از طریق زکات بعنوان رکن بنیادی جامعه اسلامی در زمان پیامبر توجه و تاکید بسیاری شده است که می توان آن را از مصادیق بارز حقوق بشر در اسلام نام برد.حقوق کارگر و کارفرما: اسلام معتقد است که کارگران دارای کرامت، حیثیت و شان خاصی بوده و به افراد در جامعه اسلامی توصیه شده است به این امر توجه نمایند. پرداخت حقوق به موقع، مقرر نمودن مزد کاگر قبل از کار، محول نکردن کاری که از توان کارگر خارج است، کمک کارفرما به کارگر در خصوص مشاغل سنگین و ... را می توان از دیگر حقوق کارگر برشمرد. همچنین اسلام از کارگر می خواهد تا در مقابل کارفرمای خویش تعهدات خویش را صحیح انجام دهد، مرتکب بی احتیاطی در انجام کار نشود و به کارفرما و کار او آسیبی وارد ننماید.حقوق دیگر مخلوقات الهیاسلام از پیروان خود می خواهد به حقوق تمام مخلوقات خداوند توجه نموده و حتی با حیوانات اهلی هم به مهربانی رفتار کنند. به حیوانات به خوبی غذا داده و به طور مطلوب از آنها نگهداری نمایند، بار سنگین بر دوش حیوانات بارکش نگذارند، آنان را شکنجه ننموده و به آنها آسیب نرسانند. حیوان زنده را نباید به عنوان نشانه با گلوله هدف قرار داد و ترساندن یا آسیب رساندن حیوان از نظر اسلام حرام است. هنگام سربریدن حیوان حلال گوشت باید چاقو کلاماً تیز باشد تا عمل ذبح سریع انجام شود. از نظر اسلام رفتار مهربان و نیکو با حیوانات نیز موجب کفاره گناهان و ورود انسان به بهشت می شود.اسلام در خصوص درختان و گیاهانبه پیروان خود می آموزد که؛ بدون دلیل اقدام قطع و قمع درختان و شکستن شاخه های آنها ممنوع می باشد. تاکید به حقاظت از اشجار از آموزه های اسلام است. اسلام حتی در خصوص معابر و گذرگاهها معتقد است باید از نشستن در معابر- پیاده روها- پرهیز کرد و به حقوق عابران توجه نمود، توصیه به برداشتن اشیای مضری که در مسیر رفتو آمد انسانها قرار دارند به عنوان یک عمل حسنه از آموزه های اسلام است.موارد فوق نمونه ها و مصادیقی از حقوق و قوانین مطرح شده در کتاب خداوند و متون اسلامی است که برای اصلاح و سالم سازی اجتماع از آسیب عنوان شد که متاسفانه امروز اکثر انسانها با این حقوق و قوانین بیگانه هستند.اسلام معتقد است مرجع و قدرتی باید باشد تا قوانین الهی را در جامعه به اجرا گذارد تا به عنوان یک آرمان و آرزو در اذهان باقی نمانند و از انسانها می خواهد تا به مرزها و محدودیت ها تجاوز نکنند و جهت حفاظت از حقوق بشر در جامعه دستورات نورانی اسلام را به مورد اجرا گذراند تا جامعه شاهد پیشرفت و ترقی با احترام به حقوق بشر باشد.گزیده ای از بیانه حقوق بشر مصوبه 14 محرم 1411 هـ .ق»حقوق اساسی و آزادی های عمومی در اسلام جزئی از عقایدمسلمانان است و هیچ احدی حق متوقف کردن جزیی یا کلی آنها را ندارد. بشر از یک خانواده می باشند که بندگی نسبت به خداوند و فرزندی نسبت به آدم آنها را گرد هم آورده و همه مردم در اصل شرافت انسانی و تکلیف و مسئولیت برابرند، بدون هرگونه تبعیض از لحاظ نژاد یا زبان یا جنس یا اعتقاد دینی یا وابستگی سیاسی یا وضع اجتماعی و ... عقیده صحیح تنها تضمین برای رشد این شرافت از راه تکامل انسان می باشد«.آری! اسلام بشر را از تجاوز به کرامت، حقیقت و زندگی خصوصیافراد نهی می کند و آن را گناه کبیره معرفی می نماید. افزون بر آن اسلام تمام اعمالی را که زشت و گناه محسوب می شوند یا وسیله ای برا فزایش جرایم و پلیدی ها در جامعه هستند از انجام آنها نهی می کند و آن را حرام می داند.همچنین اسلام بشر را از تعرض به اموال دیگران نهی می کند واقداماتی از قبیل؛ سرقت، کلاهبرداری، فریب و ... را به شدت ناجایز و حرام می داند.بررسی وضعیت حقوق بشر در دنیای امروز و ممالک اسلامی:چیزی که امروز در دنیا وجود ندارد و از چهره این دنیای خاکی رخت بر بسته؛ نبود حق و حقیقت، عدالت وانصاف، وجود ظلم و ستم، تعدی و تعصب بدون علم و عقل، خون و خونریزی، آتش و کینه ورزی، خشم و غضب و جنایت و کشتار است.با وجود تمام این نابسامانی ها، مصائب و ناملایمات، آیا باید ناامید شد و همچون تماشاگری بی چون و چرا به تماشای این صحنه های تاسفبار نشست؟ آیا تمامی امیدها پایان یافته و مسلمانان واقعی و دلباخته اسلام و عدالت را دیگر شاهد نخواهیم بود؟ آزاداندیشان و آزادی خواهان جهان و دلسوختگان بشریت! آیا نباید مشکلات و دردهایی که امروز دامنگیر جامعه انسانی شده و کره خاکی را به مسیر نابودی هدایت می کند بیان شود؟ آیا نبایدامروز عدالت طلبان و روشنفکران واقعی جهان را امیدوار به آینده نمود، آنها را تشویق و ترغیب نمود تا جهت بیداری و بیان حقایق بپاخیزند، مسؤولیت خود را درک نمایند و خود را مبرّا ندانند؟ما نباید به صرف نداشتن موقعیت، امکانات و هزاران دلیل دیگر از مسئولیت سنگین بیدارگری شانه خاله کنیم!امروز شعار دموکراسی و حقوق بشر را در دنیا کسانی رهبری می نماید که خود نمایانگر تروریسم واقعی و عملی در جهان بوده، کشورها را مورد تاراج قرار می دهند و منابع آنها را غارت می کنند. در گذشته نه چندان دور این چپاولگران مردم بوسنی را قتل عام کردند، دیروز مردم افغانستان را با شعار مبارزه با تروریسم به خاک و خون کشیدند، امروز عراق را با حربه دادن دموکراسی به مردم در اشغال خود دارند و اگر بیدارگران امت، مردم را از خواب غفلت بیدار نکنند، روزی فرا خواهد رسید که این جنایت کاران و ددمنشان جهان را عرصه تاخت و تاز خود قرار داده و انسانیت را به سوی نابودی و هلاکت سوق دهند.امروز چپاولگران و استعمارگران دنیا ملتها را به باد تمسخر و تحقیر گرفته و کسی جرات مخالفت واعتراض ندارد و هر کس به گونه ای به امور دنیوی خویش مشغول بوده و خود را جدای از حقو حقیقت طلبی می داند و با عناوین مختلف از زیربار مسئولیت شانهخالی می کند و مسئولیت را متوجه دیگران می گرداند.وضعیت امروز ملتهای مظلوم خصوصاً مسلمانان عالم بسیار اسفبار است، امروز عدالت طلبان و مجریان عدالت و حقوق بشر کجایند؟ آیا در زیرخاک خفته اند؟ امروز به حال وارثان واقعی زمین )مسلمانان(، مشرکین و غیر مسلمانان دل می سوزانند، به دفاع بر می خیزند و با بیان و نوشته هیا خود به مردم دنیا اطلاع رسانی می کنند. چرا؟ چرا مسلمانان در دنیا امروز یتیم شده اند، چرا امت خواب رفته است؟چرا کسی باید این ملت را از این خواب سنگین بیدار کنند؟این خواب سنگین از کجا بر مسلمین مستولی شده است؟ تا کی باید این خواب ادامه داشته باشد؟امروز امت محمد مصطفی )ص( باامور بی ارزش و پست دنیوی مشغول است واز راه پرفراز و نشیب پیش روی خود غافل گشته است مسلمانان امروز به کودک و طفل خردسالی می مانند که با اسباب بازی مجازی خود مشغول است و از تحولات پیرامون و دنیای بزرگ و مسائل آن بی خبر است مسلمان امروز سرگرم مادیات و زرق و برق زودگذر و فریبنده دنیا شده است. تا کی باید چنین باشد؟.امروز مسلمانان دنیا از رسانه ها شاهد ظلم و چپاولگری مستبدان دنیاعلیه امت بیدارگر و آزادی طلبان بوده و روزانه صحنه های وحشت آور و حزن انگیز ظلم به بشریت و سلب حقوق بشر از رسانه ها پخش می شود. اما این تصاویر و صحنه های وحشت آور آنچنان فراوان می باشند که برای مردم دنیا تکراری شده است، لحظه ای وجدان بیدارشان متاثر می گردد اما لحظه ای بعد فراموش میشوند. ولی آیا کسی از امت اسلام به خود اجازه این تفکر را داده است که مسئولیت من بعنوان یک انسان بیدار و در درجه دوم بعنوان یک مسلمان دراین خصوص چیست؟ اگر من و شما توان دفاع از این بی عدالیت ها و مظالم را نداریم یا موقعیت برایمان فراهم نیست آیا توان بیان و ابراز انزجار و برگشت به حقیقت گذشته خود را نداریم.؟ آیا نباید این صحنه ها ما را به خود بیاورد و گذشته پرافتخار اسلام را برایمان تداعی کند، چرا اینچنین شده است؟ آیا مشکل از خود ما و از اعمال و رفتار امروز ما نیست؟ آیا ماخود و گذشتگان خود را فراموش نکرده ایم؟ آیا وقت آن فرا نرسیده است که به خود برگردیم؟ آیا وقت توبه و بازگشت به آغوش اسلام و واقعیت اسلام فرا نرسیده است؟


+ نوشته شده در یک شنبه 12 آبان 1392برچسب:,ساعت 18:55 توسط احمد |
صلح حدیبیه  <-PostCategory-> 

 صلح حدیبیه فتحی بزرگ برای مسلمانان تاریخ انتشار18 تیر 1387.... در این لحظه حضرت رسول صلی الله علیه وسلم دست راست خود را بلند کرده و بر دست چپ خود گذاشتند و فرمودند این دست عثمان است و این دست محمد رسول الله.----------------------------------------سخنرانی شیخ الاسلام در جمع مردم خاش»محمد رسول الله والذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم«آیه ای را که حضور شما تلاوت کردم آخرین آیه سوره مبارکه فتحاست. سوره فتح یکی از سوره های زیبای قرآن عظیم الشأن است این سوره در هنگام برگشت از صلح حدیبیه نازل شد. در اینسوره هم بحث اجتماعی و سیاسی موجود است و هم بحث نظامی. در این سوره مبارکه راهنمائی های گوناگونی در زمینه های مختلف صراحتاً یا اشارتاً موجود است.سروران گرامی! قبل از تشریع این آیه مبارکه مقدمه کوتاهی را خدمت شما عرض می کنم.سوره مبارکه فتح ، قربانی ها و ایثارگری های شاگردان مکتب آن حضرت صلی الله علیه وسلم را با اسلوبی بسیار زیبا و شیوا بیان کرده است. در این سوره بیان می شود که صحابه در جریان صلح حدیبیه و در تمام موارد چه فداکاری هایی را از خود نشان داده اند که توجه به این موارد برای مسلمانان بسیارمهم هستند زیرا بعد از حضرت رسول صلی الله علیه وسلم بهترین اسوه و الگو و مقتدای ما صحابه آن حضرت می باشند. مسلمانان باید سعیکنند ایمان خود را با ایمان صحابه، اخلاق و کردارشان را با اخلاق وکردار صحابه تطبیق بدهند.لذا، اول باید دانست که صحابه با چه انگیزه ای در راه اسلام جان فدایی کردند؟ و چه قربانی هایی دادند؟ چگونه آنها در راه خدا تسلیم بودند و چگونه گردن های آنها در راه خدا قطع شد؟سوره مبارکه فتح این موارد را واضح می گرداند. اگر شما به بدر بروید و یا به دامنه کوه احد مشرف بشوید، اگر به حنین بروید یا به طائف، متوجه خواهید شد که صحابه چه انسان های مخلصی بودند.یکی از موارد جان فدایی صحابه، جریان صلح حدیبیه است که به طور مختصر پیرامون این واقعه مهم و درس هایی که از آن گرفته می شود می پردازیم:درسال ششم هجری، آن حضرت در حالی که معرکه های بدر و احد واحزاب را پشت سر گذاشته اند و نزدیک به 6سال است که خانه کعبه را ندیده اند و مشتاقانه آرزوی دیدار آن را دارند. و صحابه نیز که محبت با خانه کعبه در رگ و ریشه دل هایشان قرار داشت برایدیدار خانه کعبه مشتاق بودند. آن حضرت صلی الله علیه وسلم خوابمی بینند که خانه کعبه را طواف کردند و جمع بزرگی از صحابه بعد از طواف، سرهای خود را می تراشند. آن حضرت در این خواب که طولانی هم بود، خواب دیدند که کلید خانه کعبه به ایشان داده شد وایشان به داخل خانه کعبه تشریف بردند. وقتی آن حضرت صلی الله علیه وسلم این خواب را برای صحابه تعریف می کنند، بنابر اعتقادی که صحابه به آن حضرت دارند و این که خواب آن حضرت به منزله وحی است و در آن هیچ شبهه ای نیست، با شنیدن این خواب، همه آنها تکبیر گفتند و عرض کردند که خواب شما قطعی است و ما خانه کعبه را فتح خواهیم کرد.آن حضرت صلی الله علیه وسلم بعد از مشورت با بعضی از صحابه، برای حرکت به سوی کعبه آمادگی کردند و به روستاهای اطراف نیز اعلان کردند که آن حضرت قصد زیارت خانه کعبه و عمره را دارند، لذا هزار و چهارصد نفر در خدمت آن حضرت قرار گرفتند. در این لحظه منافقین و عده زیادی از اعراب که هنوز ایمان در دل های آنها جای نگرفته بود شروع به مسخره کردند کهاینها )صحابه( اگر بروند بسیاری از آنها بر نخواهند گشت.آن حضرت غسل کرده و لباس احرام به تن کردند و در محل حدیبیهبرای اولین بار تلبیه ) لبیک اللهم لبیک...( گفتند. شترهای زیادی را از مدینه با خود برداشته و به عنوان علامت قربانی قلادهبر گردن آنها انداختند. قافله به راه افتاد. مردم مکه با خبر شدند و مشوره گرفتند و فیصله کردند که ما باید مانع این کار بشویم و نگذاریم که محمد ویارانش عمره را انجام بدهند. لذا مشرکین مکهاز قبایل مختلف شروع به جمع آوری لشکر کردند.وقتی آن حضرت نزدیک مکه رسیدند، آنها در فاصله های نزدیک به همدیگر بر سرکوهها، افراد گذاشته بودند تا آمدن مسلمانها را به لشکر خبر بدهند.آن حضرت صلی الله علیه وسلم وقتی از این کار مطلع شدند، لشکررا آماده کردند و تصمیم گرفتند که اگر مشرکین مانع بشوند، با آنها درگیر خواهند شد. آن حضرت وقتی متوجه شدند که خالد بن ولید تا آن زمان مسلمان نشده بود به همراه لشکری در کمین مسلمانان ایستاده است، رخ لشکر مسلمانان را به طرف خالد کردند و خالد بن ولید چنان غافلگیر شد که غبار لشکر مسلمانان لشکر خالد را گرفت و خالد پا به فرار گذاشتند.پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم به همراه صحابه به راه افتادند. اما وقتی مسلمانان از گردنه بالا رفته و رو به روی مکه قرار گرفتند ناگهان "قصوا" شتر آن حضرت صلی الله علیه وسلم بر زمین خوابید. این عمل شتر آن حضرت صلی الله علیه وسلم کاملاً بی سابقه بود، هرچه کوشش کردند شتر حرکت نکرد. بعضی گفتند، شتر خسته شده و لج می کند. اما آنحضرت صلی الله علیه وسلم فرمودند: خیر! همان ذاتی که فیلها را نگذاشت که در حرم داخل بشوند، این شتر را هم نمی گذارد داخل حرم برود مبادا این که در حرم درگیری رخ بدهد. لذا آن حضرت صلی الله علیه وسلم تصمیم گرفتند مسیر مستقیم که به طرف مکه بود را رها کرده و به طرف راست که حدیبیه بود بروند. مهار شتر را که گرفتند شتر بلافاصله بلند شد و به طرف حدیبیه حرکت کردند.- حدیبیه در نزدیکی های مکه مکرمه است.لشکرهای مختلفی از کفار و مشرکین آماده جنگ با حضرت رسول صلی الله علیه وسلم هستند که یا ما کشته می شویم یا باید مسلمانان دوباره به مدینه برگردند. مشرکین تمام آب های حدیبیه را قبلاً تصرف کرده اند.در محلی که مسلمانان بودند چاهی بود که مقدار کمی آب داشت که آن مقدارکم هم در اولین لحظات خشک شد. صحابه به خدمت آن حضرت صلی الله علیه وسلم آمدند و گفتند که آب چاه خشک شده است، آن حضرت مقداری آب مضمضه کردند و داخل چاه انداختند و تیری را از تیردان خود بیرون کردند و فرمودند که این را به داخل چاه بزنید. تیر را که به داخل چاه زدند بلافاصله آب چاه جوش کرد و تمام لشکر آب خوردند. این یکی از معجزات بزرگ در این محل بود.سپس از جانب حضرت رسول صلی الله علیه وسلم اعلان شد که برای جلوگیری از جنگ و خون ریزی در داخل حرم حاضر به هر نوع مذاکره ای هستند. مشرکین وقتی مطلع شدند افرادی را برای مذاکره فرستادند. آن حضرت صلی الله علیه وسلم قبل از شروع مذاکره خواستند فردی را به اصطلاح امروزی به عنوان دیپلمات به مکه مکرمه نزد مشرکین بفرستند. ابتدا حضرت عمر را پیشنهاد دادند . حضرت عمر رضی الله عنه خدمت آن حضرت عرض کرد که یا رسول الله! آنها خیلی بر من خشمگین هستند و حاضر نیستند که من را ببینند چه رسد به اینکه خواسته باشند حرفهای من را گوش کنند. لذا مشوره من این است که شما حضرت عثمان را بفرستید. حضرت صلی الله علیه وسلم این مشوره را پذیرفتند و حضرت عثمان را به عنوان دیپلمات فرستادند و به ایشان گفتند که در مکه با مسلمانان ضعیف هم ملاقات کند و آنهایی که نتوانستند هجرت کنند به آنها بشارت بدهد که روزی مکه فتح خواهد شد وآنها از اذیت و آزار مشرکین نجات خواهند یافت.مفاد مذاکره و مأموریت حضرت عثمان این بود که به سران مشرکین بگوید که ما فقط برای انجام اعمال عمره آمده ایم و هرگز قصد جنگ و درگیری نداریم. حضرت عثمان به مکه رفت اما مذاکره نتیجه ای نداد. آنها به حضرت عثمان گفتند که خودت می توانی طواف بکنی. اما حضرت عثمان در حالی که لباس احرام هم بر تن داشت فرمود: هرگز! تا زمانی که حضرت رسول صلی الله علیه وسلم عمره نکند من عمره نخواهم کرد.در همین لحظاتی که حضرت عثمان رضی الله عنه در مکه مشغول مذاکره بود، حدود هشتاد نفر از جنگجویان مشرکین مقرّ مسلمانان رادر حدیبیه شناسایی کردند و قصد داشتند تا شبانه به مسلمانان حمله کنند. آن حضرت صلی الله علیه وسلم دسته ای را برای حراست مامور کردند که این دسته توانستند تمام آن هشتاد نفر را طی یک عمل غافلگیرانه دستگیر کرده و خدمت آنحضرت صلی الله علیه وسلم بیاورند.از آن طرف نیز خبر رسید که مشکین مکه حضرت عثمان را به شهادت رساندند و ده نفر دیگررا در مکه بازداشت کرده اند.رسول الله صلی الله علیه وسلم وقتی مطلع شد که حضرت عثمان که به عنوان مذاکره کننده رفته بود را بازداشت کرده یا به شهادت رسانده اند- در حالی که قانون دنیا این است که مذاکره کننده را نباید دستگیر کرده یا به او آسیبی رساند- آن حضرت در کنار درختی که در محل حدیبیه بود رفتند و صحابه را گفتند که بیایید با من بیعت کنید تا انتقام خون حضرت عثمان را بگیریم .آن حضرت در کنار درخت می نشینند و صحابه همه برای بیعت کردن با ایشان صف می بندند. صحابه با آنحضرت بر مرگ بیعت می کنند که آن حضرت را در هیچ حالتی رها نکنند. هزار و چهارصد نفر از صحابه در این لحظه حساس که همه شمشیر به دست قصد حمله به مسلمانان را دارند، با عشق و اخلاص با حضرت رسول صلی الله علیه وسلم بیعت می کنند. اما از آنجایی که احتمال زنده بودن حضرت عثمان هم بود، یکی از صحابه گفت: اگر عثمان زندهباشد او شامل این بیعت و این فضیلت نخواهد شد. دراین لحظه حضرت رسول صلی الله علیه وسلم دست راست خود را بلند کرده و بر دست چپ خود گذاشتند و فرمودند این دست عثمان است واین دست محمد رسول الله. سبحان الله! چقدر اعتماد که آن حضرت دست راست خود را به جای دست راست حضرت عثمان قرار می دهد.خبر بیعت مسلمانان به مشرکین مکه رسید وباعث تزلزل روحی و روانی آنان شد.بالاخره مذاکره ادامه پیدا کرد . ابتدا عروة بن مسعود برای مذاکره آمد. عروة گفت: ای محمد! تا حالا کسی را دیدی که قومش را ریشه کن کند. شما اگر بر مکه غالب بشوید قوم خود را ریشه کن می کنید و اگر شکست بخورید ، این قومی که من اینجا می بینم- منظورش صحابه بود- از طوائف مختلف هستند و شما را تنها گذاشته و فرار می کنند. حضرت ابوبکر رضی الله عنه ناراحت شد و جمله تندی را به عروة گفت و گفت که این قوم هرگز فرار نخواهند کرد.به هر حال مذاکره ادامه داشت. اما نکته مهمی که در اینجا قابل ذکر است این است که عروة در لحظاتی که آنجا بود می دید که یاران پیامبر صلی الله علیه وسلم ، چه محبتی با ایشان دارند. وقتی آن حضرت وضو می گرفت صحابه برای گرفتن آن آب با هم رقابت می کردند و آب وضوی ایشان را به بدن خود می مالیدند. آب دهان آن حضرت را نمی گذاشتند به زمین بیفتد و آن را بر بدن خود می مالیدند.- ممکن است این مطلب برای بسیاری فهم نباشداما صحابه که عاشق بودند و به تمام وجود پیامبرصلی الله علیه وسلم عشق می ورزیدند برای آنها قابل درک بود-.عروة وقتی به نزد قوم خود بر گشت به آنها گفت: ای قوم! آیا من برای شما به منزله پدر نیستم و شما به منزله فرزندان من نیستید؟ همه گفتنتد: بله همین طور است. سپس گفت: » با این مردم نجنگید، گروهی را که من دیدم آنقدر عشق داشتند که نمی گذاشتند آب وضو و آب دهان محمد به زمین بریزد،آن را گرفته و بر بدن خود می مالیدند. لذا با این قوم نمی شود جنگید و بهترین راه، صلح است«. تا اینکه بالاخره مذاکره برای صلح شروع شد.مطالبی که در جریان این صلح نامه قابل تامل وتوجه است این است که وقتی صلح شروع شد در صلح نامه ابتدا بسم الله الرحمنالرحیم نوشته شد. اما مشرکین گفتند که ما "رحمان" را نمی شناسیم بنویسید "بسمک اللهم".- مثل این که امروزه به جای بسم الله الرحمن الرحیم، بسمه تعالی می نویسیم- آن حضرت فرمودند: خوب است بنویسید" بسمک اللهم" سپس نوشتند "من محمد رسول الله"، اما باز مشرکین اعتراض کردند که ما شما را به عنوان رسول الله نمی دانیم. بنویسید: "من محمد بن عبدالله". آن حضرت به حضرت علی دستور دادند که لفظ "رسول الله" را خط بزند اما حضرت علی فرمود: هرگز نام شما را خط نمی زنم. آن حضرت فرمودند که به من نشان دهید من خودم آن را خط می زنم.خلاصه اینکه شرایط این صلح نامه بسیار سخت بود . یکی از مفادش این بود که اگر شخصی از کفار مسلمان شد و نزد مسلمان ها آمد، باید به نزد مشرکین بر گردانده شود اما اگر)العیاذ باالله( مسلمانی، مرتد شد و به نزد کفار رفت، مسلمانان نمی توانند تقاضای بر گشت او را بکنند. آن حضرت صلی الله علیه وسلم این شرط را قبول فرمود. سپس آن حضرت فرمودند: »پس حالا ما را بگذارید که عمره را انجام دهیم«. اما مشرکین گفتند که نه! امسال نمی توانید عمره کنید. بروید و سال آینده برای عمره بیایید.در این سفر امتحانات سختی بر صحابه آمد. و این صلح هم ظاهراً بر خلاف غیرت صحابه بود. اما آن حضرت تمام شرایط را پذیرفتند. حضرت عمر رضی الله عنه پریشان شد و نزد حضرت رسول صلی الله علیه وسلم آمد و عرض کرد که مگر شما پیامبر خدا نیستید و مگر خدا وعده نداده است که ما را نصرت می کند. آن حضرت در جواب می فرماید: مگر من رسول خدا نیستم. حضرت عمر می فرماید: بله شما رسول خدا هستید، آن حضرت می فرمایند: پس خدا من را نصرت و راهنمایی می کند.بالاخره صلح نامه نوشته شد و آن هشتاد اسیر آزاد شدند و حضرت عثمان هم با ده نفر دیگر برگشتند. سپس حضرت رسول صلی اللهعلیه وسلم دستور دادند که لباس احرام را در بیاورند. سرها را تراشیده و شترها را نحر کنند که می خواهیم بر گردیم.صحابه بسیار ناراحت و غمگین و از آن طرف مشرکین خوشحال هستند که این مذاکره به نفع ما شد.وقتی آن حضرت دستور تراشیدن سرها را دادند، صحابه به خاطر اینکه ناراحت بودند هیچ کس حرکت نمی کرد. آن حضرت صلی الله علیه وسلم به خیمه ام سلمه که در این سفر همراه ایشان بودند، رفت و فرمود که صحابه سرها را نمی تراشند. حضرت ام سلمه عرض کرد که یا رسول الله شما با هیچ کس صحبت نکنیدو ابتدا خودتان سرتان را بتراشید. بعد از این که آن حضرت سرمبارک را تراشیدند صحابه هم در حالی که اشک از چشمانشان جاری بود بلند شدند و هریک سر دیگری را تراشید و بعد از نوزده روز آن حضرت به همراه، صحابه به مدینه منوره برگشتند.مقداری از راه برگشت را رفته بودند که در بین راه سوره فتح نازل شد که شما فتح بزرگی را حاصل کردید و به زودی مکه هم در دست شما می افتد زیرا دیگر جنگی از جانب مکه شما را تهدید نخواهد کرد.الله تعالی در این سوره مبارکه می فرماید: »إن الذین یبایعونک إنما یبایعون الله یدالله فوق أیدیهم« صحابه وقتی این بشارت را شنیدند از خوشحالی می خواستند پرواز کنند. خداوند از همه آن هزارو چهارصد نفر اعلان رضایت کرد و فرمود: »لقد رضی الله عن المومنین إذ یبایعونک تحت الشجرة... فتحاً قریباً« و این اعلان رضایت از جانب خدا و وحی آسمانی است که تا قیامت تلاوت می شود. این حرف فلان عالم نیست، این حرف حضرت ابوبکر و حضرت عمر و یا حرف امام ابوحنیفه و .... نیست، بلکه این کلام خداست.نکته دیگر این که الله تعالی از چه کسی اعلان رضایت می کند و فرق بین اعلان رضایت خدا با اعلان رضایت بندگان چیست؟ الله تعالی از گذشته و آینده همه با خبر است و از کسی اعلان رضایت می کند که می داند تا لحظه مرگ نافرمانی او را نمی کند. و صحابه هم تا آخر خیانت نکردند.مولانا عبدالعزیزمی فرمودند:» هر عالمی به اندازه توانایی خود شاگردانش را تربیت می کند و رسول اکرم صلی الله علیه وسلم به بهترین نحو، شاگردانش را تربیت کردند«.آن حضرت صلی الله علیه وسلم در حدیثی می فرمایند:» الله تعالی به قلوب انسانها نگاه کرد و قلب من را از همه قلوب بهتر یافت و بعد به قلوب بقیه نگاه کرد و قلوب اصحاب من را از همه بهتر یافت«. الله تعالی در آن موقع قلوب ما را هم نگاه کردند اما ما آن استعداد و صلاحیت را نداشتیم ولی صحابه این صلاحیت را داشتند.اگر آن حضرت موفق شدند که دین را به همه جهان برسانند، به تنهایی نبود بلکه توسط دوستان و اصحابش این کار انجام گرفت.لهذا الله تعالی از کسی راضی می شود که تا آخر بر دین استقامت کند و از دین بر نگردد، دنبال هوای نفسانی نرود. آنجایی که الله می فرماید: »لقد رضی الله عن المومنین إذ یبایعونک تحتالشجرة فعلم ما فی قلوبهم فأنزل السکینةعلیهم و أصابهم فتحاً قریباً« در این اعلان رضایت، حضرت ابوبکر، حضرت عمر، حضرت عثمان، حضرت علی، حضرت طلحه، حضرت زبیر، مهاجرین و انصار داخل هستند.به قول حضرت مولانا عبدالعزیز رحمه الله که فرمود:» بر روی اینزمین و در زیر این آسمان بعد از جماعت انبیا جماعتی بهتر از صحابهنمی توانید پیدا کنید«.صحابه جزو خیرالقرون هستند. آن حضرت می فرمایند" }خیرالقرون قرنی{ زمان آن حضرت صلی الله علیه وسلم قرن متوسط دنیا است وبهترین قرن، قرن حضرت رسول صلی الله علیه وسلم هست سپس قرن دوم )تابعین( و بعد قرن سوم )تبع تابعین( به عنوان بهترین قرن ها می باشد.در این سوره و در این آیه الله تعالی به صراحت نام "محمد" را ذکر می کند. در اکثر جاهای قرآن آن حضرت با لفظ "رسول" یا" نبی" ذکر می شود اما اینجا به این خاطر نام حضرت رسول به صراحت آمده است که مشرکین در صلح نامه نام محمد صلی الله علیه وسلم را خط زدند. الله تعالی می فرماید: ای مشرکین! شما نام محمد را در نامه خود خط می زنید آن نامه ای که مدتی بعد از بین می رود، اما من نام محمد را در قرآنی می آورم که تا قیامت ماندگار است. در ادامه الله تعالی می فرماید: »والذین معه« در این"والذین معه" فقط مهاجرین یا فقط انصار یا عشره مبشره داخل نیستند بلکه همه صحابه را شامل می شود. »أشداء علی الکفار« آنهایی که با حضرت رسول همراه هستند، با کسانی که جلوی اسلام را می گیرند شدید و سخت هستند، البته آنها با کفار محارب می جنگیدند و قرآن در جاهای مختلف به آنان دستور داده بود که با کفاری که با شما نمی جنگند نیکی کنید. ما اگر به کافری یک لیوان آب بدهیم ثواب می بریم. اگر ما دست یک فقیر یهودی و مسیحی را بگیریم ثواب می کنیم. ما دشمن انسانیت نیستیم بلکه ما با کسی در نبرد هستیم که با ما در جنگ باشد. در حواری که در مکه مکرمه بود علماء در همین موضوع بحث کردند، »ولاتجادلوا اهل الکتاب إلا بالتی هی أحسن إلاّ الذین ظلموا منهم« قرآن می گوید با اهل کتاب به تندی صحبت نکنید و حرف زور هم نگویید بلکه صحبت منطقی و خوب بگویید.آنهایی که می گویند دین اسلام دین خشونت است، این اشتباه است. اسلام دین صلح و آشتی است. التبه جهاد در دین اسلام است، جهاد شرایطی دارد، جهاد برای شکست ظالم است. جهاد شرایطی دارد که آن را علماء تشخیص می دهند هرکس نمی تواند فتوای جهاد بدهد.»رحماء بینهم« صحابه در بین خودشان بسیار مهربان هستند. آن طوری که عروة بن مسعود گفت که اینها از طوائف مختلف اند و محمد صلی الله علیه وسلم را تنها می گذارند نیست بلکه اینها با یکدیگر مهربان هستند. »لو أنفقت ما فی الأرض جمیعاً ما ألّفت بیهنم و لکن الله ألف بین قلوبهم« الله تعالی چه تألیف و محبتی بین صحابه گذاشته بود که در صحنه های مختلف در جنگ و در وقت تشنگی و سختی دیگران را بر خود ترجیح می دادند.اما امروز مسلمانان را می بینیم که تا چه اندازه در حق یکدیگر بی رحمی می کنند. وقتی با یکدیگر درگیر می شوند دیگر جای صلحی باقی نمی گذارند، در حالی که این از آثار جاهلیت است. وقتی ما می گوییم ما پیرو صحابه هستیم و به آنان افتخار می کنیم،صحابه با هم محبت و شفقت داشتند. اما مسلمانان امروز بر یکدیگر تهمت می زنند و هم دیگر را به چاه می اندازند. نگاه می کنند که چه تهمتی بیشتر خریدار دارد و مأمورین را بیشتر ناراض می کند، همان تهمت را به برادر مسلمان خود می زنند و او را گرفتار می کنند.»تراهم رکعاً سجداً« در اینجا خداوند نفرمود که: »تراهم یصلون«بلکه » رکعاً سجداً« فرمود، زیرا صحابه آن قدر شوق عبادت و شوق نماز دارند که همیشه در حال رکوع و سجده هستند، گاهی می شود که یک شب می گذرد و صحابه ای در رکوع است یا تمام شب را در سجده سپری می کند. در هر جایی می بینید که به نماز مشغولند.نماز بهترین عمل در نزد حضرت رسول صلی الله علیه وسلم بود، آن حضرت می فرمایند:» نور چشم من در نماز است«. صحابه هم به نماز علاقه فراوان داشتند این صفت آنها در قرآن و در تورات و انجیل آمده است.حالا من و شما که دوستداران صحابه هستیم ببینیم چقدر نماز ضایع می شود. فردا جواب حضرت رسول صلی الله علیه وسلم و جواب صحابه را چه می دهیم؟.عزیزان محترم! تنها محبت کافی نیست. علامت محبت این است که مااز آنها تبعیت بکنیم. »والذین اتبعوهم باحسان رضی الله عنهم ورضوا عنه« الله تعالی از صحابه هم راضی است و از پیروان صحابه هم راضی می شود.امروز ما چه اندازه پیرو حضرت حسین هستیم ،خواهران مسلمان، چه اندازه پیرو حضرت فاطمه و عایشه و خدیجة الکبری )رضی الله عنهن( هستند. دوستی حضرت رسول و دوستی اهل بیت و صحابه این است که آنها را برای خود الگو قرار داده و راه آنها را بپیماییم. » یبتغون فضلاً من الله و رضوانا«: انگیزه صحابه، الهی است منظورشان رسیدن به پروردگار است.» سیماهم فی وجوههم من أثر السجود« در چهره عموم صحابه آثارسجده نمایان است. منظور از »سیما« اثر نوری است که در چهره صحابه است. کسی که سحر خیزی داشته باشد الله تعالی چهره اورا نورانی می کند. این نور، نور اخلاص است.» ذلک مثلهم فی التوراة« الله تعالی می فرماید: صفات صحابه درتورات و انجیل است. »ومثلهم فی الإنجیل کزرع أخرج شطئه « مثال صحابه در انجیل این طور بیان شده که مانند زراعتی هستند که تازه جوانه زده و کم کم رشد کرده و بر ساق خودش می ایستد. کشاورز وقتی این کشت را می بیند که چگونه به ثمر نشسته است خوشحال می شود.الله تعالی محبت صحابه را در دلهای همه ما جای بدهد.


+ نوشته شده در یک شنبه 12 آبان 1392برچسب:,ساعت 18:52 توسط احمد |
مطالب پيشين
» this is
» خبرعجیببببب
» خبر عجیببببب
» خبرعجیببببب
» خبر عجیببببب
» بارش خون از آسمان واقعی
» ملکه زیبایی عرب از رونالدو خواستگاری کرد
» رونالدو
» علاقه رونالدو به قرآن
» خبرآمدن آدم فضایی هابه پایتخت
» سقوط آدم فضایی ها
» باردارشدن یک زن توسط آدم فضایی ها
» مثلث مرگ
» :-(
» لامارتین..
» ♡+♥
» اگرروزی.......
» انیشتین
» خخخخخخخخخ
» خداااااا


موضوعات
طنز
پند های ناب
خداشناسی
مقاله زیبا
سخنرانی
زندگی نامه بزرگان
جملات ادبی
عشق
انترنت فایده وضررهایش
ضدحال
متن های عجیب
سخن بزرگان
ارکان دین
دانسنیهای علمی
دانسنیهای علمی
ارکان دین
سخن بزرگان
غدیر ازنظراهل سنت
اعجاز قرآن
گفته های غیرمسلمان درموردپیامبر
جملات حکیمانه
راز مثلث برمودا
وجود آدم فضایی ها واقعی
خبرهای مسلمان شدن رونالدو
بارش خون از آسمان واقعی
اخبار عجیب
پيوندها


خرید عینک داستان یه دینتو جی پی اس موتور جی پی اس مخفی خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان NOLOVE و آدرس nolove111.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





فال حافظ

جوک و اس ام اس

قالب های نازترین

زیباترین سایت ایرانی

جدید ترین سایت عکس

نازترین عکسهای ایرانی

پيوندهاي روزانه

ساختن وبلاگ
شماره پیمان کارها
حمل ته لنجی با ضمانت از دبی
خرید از چین
قلاده اموزشی ضد پارس سگ
الوقلیون

 

فال حافظ

جوک و اس ام اس

قالب های نازترین

زیباترین سایت ایرانی

جدید ترین سایت عکس

نازترین عکسهای ایرانی

طراح قالب

Power By:LoxBlog.Com & NazTarin.Com