شهادت حضرت عمر ـ رضی الله عنه ـ از آن مصایبی است که تلافی نشده و نخواهد شد؛ روزی که او مشرف به اسلام شد، شوکت و عزت دین الٰهی روز به روز افزون گشت و در دوران خلافتش چنان کارهایی را انجام داد که چشم فلک نظیر آن ها را ندیده است و روزی که ایشان دنیا را بدرود گفتند، اقبال، مسلمانان راترک کرد.حادثه ی شهادت ایشان مختصراً از این قرار است:وقتی که از آخرین حج خود برگشتند، در وادی محصب چادر خود را پهن کرده بر آن دراز کشید. همین که به سوی ماهتاب نظر انداخت، درخشندگی و تدویر آن برای آن جناب واضح شد، فرمود: ببینید این در ابتدا ضعیف بوده و تدریجاً بزرگ شده و کامل گردیده؛ حال همه ی چیزها در دنیا همین است.باز دعا کرد: بار خدایا! رعیت من افزون گشته و من ضعیف شده ام. خداوندا! پیش از این که از من نسبت به امور خلافت قصور و کوتاهی پیش بیاید، مرا از جهان ببر.بعد از ورود به مدینه، در خواب دید که مرغی قرمز رنگسه بار به شکم مبارکش منقار زد؛ وی این خواب را برای مردم بیان نموده و فرمود: وقت مرگ من نزدیک است.بعد از این روزی حسب معمول زودتر برای نماز فجر به مسجد تشریف برد؛ تازیانه در دست داشت و مردم خوابیده را به وسیله ی تازیانه ی خویش بیدار می کرد. وقتی در مسجد وارد شد، به درست کردن صف هادستور داد و نماز را شروع می فرمود و در نماز سوره های درازی می خواند، در آن روز هم آن جناب همین طور کرد؛ همین که نماز را شروع کرده و فقط تکبیر گفت، یک کافر مجوسی به نام »ابولؤلؤ« غلاممغیره بن شعبه – رضی الله عنه – که خنجری زهرآلود در دست داشت و در محراب پنهان شده بود، به وسیله ی همین خنجر سه ضربه ی کاری بر شکم مبارک ایشان زد.آن جناب بیهوش شده و بر زمین افتاد. حضرت عبدالرحمٰن بن عوف ـ رضی الله عنه ـ جلو رفته و به جای ایشان امامت فرمود و نماز را مختصر خوانده، سلام داد.]۱[ابولؤلؤ خواست که به نحوی از مسجد بیرون رفته و بگریزد، اما صفوف نماز به مثل دیواری حایل بود که عبور از آن کار آسانی نبود؛ بنابراین او شروع به جرح صحابه ـ رضی الله عنهم ـ کرد که سیزده صحابی مجروح شدند که از آن جمله هفت نفر نتوانستند، جان سالم به در برند در این اثنا نماز به پایان رسید و ابولؤلؤ دستگیر شد و چون خود را اسیر یافت با همان خنجر خودکشی کرد.واقعه ی بسیار وخیمی بود، اما هیچ کسی نماز را نشکست و نماز با کمال اطمینان به پایان رسید. بعد از نماز، مردم حضرت عمر ـ رضی الله عنه ـ را برداشته و به منزل رسانیدند. پس از مدت کوتاهی که ایشان به هوش آمدند، در همان حال نماز صبح را ادا فرمود. اوّل از همه پرسید: قاتل من کیست؟حضرت عباس ـ رضی الله عنه ـ فرمودند: ابولؤلؤ کافر مجوسی.این را شنیده به آواز بلند تکبیر خواند تا جایی که صدایش به بیرون از خانه رفت و فرمود: خدا را شکرکه شهادت من به دست کافری قرار گرفت.]۲[روزی ابولؤلؤ نزد حضرت عمر ـ رضی الله عنه ـ رفت و از مغیره شکایت کرد که بر من مالیات سنگینی مقررکرده است، شما دستور بفرمایید تا مقداری را کم کند. ایشان از مقدار مالیات سؤال کرد و فرمود: چه شغلی داری؟گفت: من سنگ آسیاب می سازم.پس آن جناب فرمود: این مالیات نسبت به شغل تو زیاد نیست؛ زیرا غیر از تو کسی دیگر این شغل را انجام نمی دهد.باز آن جناب فرمود: برای من هم یک جفت سنگ آسیا درست کن.گفت: خیلی خوب، برای شما چنان سنگ آسیایی درستمی کنم که در تمام جهان مشهور گردد.آن جناب فرمود: ببینید این برده مرا به قتل تهدید می کند.شخصی عرض کرد: یا امیر المؤمنین! دستور بفرمایید تا الآن او را مؤاخذه کنیم.آن جناب فرمود: آیا پیش از جرم سزا داده شود؟!از آن وقت ابولؤلؤ در فکر ساختن خنجر و زهر آلود کردن آن برآمده بود.حادثه ی شهادت فاروق اعظم ـ رضی الله عنه ـ تمام مدینه را پریشان کرد؛ تمام مهاجرین و انصار به دور او نشسته و می گفتند: کاش عمرهای ما به تو داده می شد و تو برای خدمت اسلام باقی گذاشته می شدی.برای مداوا و معالجه ی آن جناب تلاش بسیاری انجام گرفت، اما هیچ تدبیری مؤثر نشد. وقتی صحابه ـ رضی الله عنهم ـ از زندگی ایشان مأیوس گشتند، همه به حسرت عجیبی مبتلا شدند. در محضر ایشان حضور یافته و عرض می کردند: یا امیر المؤمنین! خداوند به تو جزای خیر بدهد؛ شما از کتاب الله پیروی کرده و برسنت پیامبر ـ صلى الله علیه وسلم ـ عمل کردید.بعد از این، آن جناب حضرت صهیب ـ رضی الله عنه ـ را به جای خود امام نماز مقرر کرده و فرمود: بعد از درگذشت من ظرف سه روز خلیفه را انتخاب کنید. سپس به فرزند خویش حضرت عبدالله ـ رضی الله عنه ـ دستور داد که نزد حضرت ام المؤمنین عایشه ـ رضی الله عنها ـ رفته و از طرف من سلام برسان و بگو: آرزوی دل من این است که به همراه دو رفیقم، دفن شوم و اگر در این برای شما زحمت یا نقصانی رخ می دهد، جنت البقیع برایم بهتر است.چنان که حضرت عبدالله بن عمر ـ رضی الله عنه ـ رفت و به ام المؤمنین پیام را رساند. ایشان در جواب فرمودند: این جا را من برای خود گذاشته بودم، اما اورا بر خود ترجیح خواهم داد.وقتی که این خوش خبری را حضرت عبدالله آورد، آن جناب بسیار مسرور شده و فرمود: بزرگ ترین آرمان من همین بود؛ خدا را شکر که این را هم تکمیل فرمود.سپس حالت نزع شروع شد و در همین حال نوجوانی حاضر شد که ازارش، از شتالنگ پایین بود، به او فرمود: برادرزاده! ازار را از شتالنگ بالا بزن که به سبب آن لباس نظیف می ماند و از خدا هم اطاعت می شود.وقتی که جنازه ی آن جناب برای نماز آورده شد، حضرت علی ـ رضی الله عنه ـ فرمود:من قبلاً همین طور گمان می کردم که مدفن شما دو تا، با رسول خدا ـ صلى الله علیه وسلم ـ یک جا خواهد شد؛ زیرا از آن حضرت ـ صلى الله علیه وسلم ـ شنیده بودم که در هر امری شما دو نفر را با هم ذکر می کرد.حضرت علی ـ رضی الله عنه ـ می فرمود:من از خدا میخواستم که خدایا! اعمال نامه ی مرا مانند اعمال نامه ی عمر بن خطاب ـ رضی الله عنه ـ بگردان.در روز چهارشنبه، بیست و هفتم ماه ذوالحجة مجروح شدند و بعد از پنج روز، در روز یک شنبه، یکم محرمبه سن ۶۳ سالگی به مقام رفیع شهادت نایل آمد ـ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ وَأَرْضَاهُ ـ.
در عالم بشری، ازبدو امر تا کنوناین فطرت انسانی است که دنبال یک نمونه و الگوی برتر گشته و او را مقتدای خویش قرار میدهد و ازاو تعریف نموده و به وجودش افتخار میکند.هر حزب و گروهی رهبر خویش را کامل دانسته و به او مینازد وسعی دارد تا او را کاملترین شخص و برترین انسان معرفی نماید.اما از آنجایی که ما مسلمانیم و ادعای اسلام- دینی که توسط اشرفانبیا و رسل به ما رسیده است- را داریم و از آنجایی که معتقد به یگانگی رسول الله صلی الله علیه وسلم در عالم بشری هستیم، لذا باید ایشان را شناخته و از نزدیک با زندگی ایشان آشنا شده وبه دیگران بشناسانیم، زیرا عدم شناخت رسول الله صلی الله علیه وسلم مساوی است با عدم شناخت اسلام و ایمان، و هر مومن برای بقا و پایداری ایمانش، نیاز مبرم به شناخت رسول الله صلی الله علیه وسلم دارد؛ »النبی أولی بالمومنین من أنفسهم«، زیرا ایمان مومن تصویری است از آفتاب نبوت.باید دانست که رسول الله صلی الله علیه وسلم شخصی عادی نیستکه زبان و قلم بتوانند فضایل و مناقبش را بیان کرده و یا به رشته تحریر درآورند. او کسی است که قبل از تولدش دنیا از آمدنش با خبر میشود، تورات و زبور و انجیل آمدنش را خبر میدهند؛ »و مبشراً برسول یأتی من بعدی اسمه أحمد«. دستهای خسته و پرنور ابراهیم در کنار فرزند فداکارش به سوی آسمان بلند است و فریاد میزند: »ربنا وابعث فیهم رسولا منهم«، پیامبران همه دست به دعا برداشته و آرزوی امتی بودنش را میکنند؛آدم و نوح و خلیل و موسی و عیسی آمده مجموع در ضلالمحمداو ثمره تمام رسالتهاست، او نتیجه تمام تلاشها، کوششها و مجاهدتهای داعیان خداوندی است، او خلاصه کائنات است؛او فصیح عالم و من لالِ او کی توانم کرده شرح حال اوانبیا در وصف او حیران شدند سِر شناسان نیز سرگردان شدندخداوند متعال آمدنش را اینگونه به تصویر میکشد: »لقد جاءکم رسول من أنفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمومنین رئوفرحیم«. او کسی است که با تولدش، دنیا غرق نور و سرور گردیدو پایههای کفر و ظلمت و استبداد به لرزه درآمد و بنیان باطل به تزلزل و تکان افتاد؛ »جاءالحق و زهق الباطل إن الباطل کان زهوقا« به راستی که او تربیت یافته دست ازلی پروردگار عالم بود؛ »أدبنی ربی فأحسن تادیبا«.تا قبل از بعثت در طفولیت، نوجوانی و جوانی و نیز بعد از بعثت تمام زندگی او نمونه کامل و جامع بود؛ حسن اخلاقش، فصاحت کلامش، زیبایی سیرت و صورتش تمام نمونههای گذشته را پشت سر گذاشته و اخلاق نیکو، تهذیب نفس، تواضع و فروتنی، انس با مردم، مدارا با ضعیفان و همدردی با فقیران و بسیاری اخلاق پسندیده اسلامی، که نمونه کامل آنها در او متبلور شده بود، او را اسوه حسنه و الگوی کامل برای تمام جهانیان قرار داد.حسن یوسف، دم عیسی، ید بیضا داری آنچه خوبان همه دارند، تو تنها داریعلامه بزرگ اسلام، سید ابوالحسن ندوی رحمه الله، میفرماید: »سیرت رسول الله صلی الله علیه وسلم بهترین وسیله جهت دعوت به سوی اسلام و به سوی پروردگار عالم بوده و قویترین عنصر تربیت است که بعد از قرآن، بیشترین تاثیر را در نفوس و عقول میگذارد«.رسول الله صلی الله علیه وسلم در مدت کوتاه رسالتش، بشریتی راکه در نهایت پستی و بیارزشی بود، با تحفه؛ »لقد کرمنا بنی آدم« اکرام کرد و لباس زیبا و خوشنقش؛ »لقد خلقنا الانسانفی أحسن تقویم« را بر تن او پوشاند؛او دلی در پیکر عالم نهاد او نقاب از طلعت عالم گشادیکی از دانشمندان غربی به نام "سرمویر" میگوید: »در هیچ دورانی، اصلاح جامعه دشوارتر و صعبالوصولتر از زمان ظهور محمد نبوده است، اما موفقیت و اصلاحی که محمد )صلی الله علیه وسلم( بعد از خود به یادگار گذاشت در هیچ مرحلهای از تاریخ سراغ نداریم.رسول الله صلی الله علیه وسلم با وجود اینکه صاحب همان جسمی است که از هفت آسمان بالاتر رفت و تمام انبیا و فرشتگان مقرب الهی را پشت سر نهاد و تک و تنها به اوج تجلی رسید و با معشوق خویش ملاقات کرد و تمام نورها را از تلالؤ خویش شرمسار ساخت، اما همین جسم را فدا کرد، خونین کرد، سنگ به شکم بست و از سر تا قدم غرق خون شد، شکمبۀ شتر و خاکسترهای کثیف و چادر پیچیده شده در گلو را تحمل کرد، اذیتو آزار نزدیکترین افراد قومش و مسخره و طعنه بهترین خویشاوندانش را به جان خرید تا بشریت را نجات دهد، تا سعادت را به او هدیه کند، تا بهشت خدایی را پر کند، تا ابلیس ملعون را ناامید سازد و بالاخره تا تک تک انسانها در تمام زمانها و مکانها در دنیا با عزت و شرافت، بزرگواری و مجد، مساوات و عدالت صفا و صمیمت و سروری و کرامت زندگی کرده و در آخرتخوشحال و مسرور، با چهرهای بشاش و خندان و قلبهای مطمئن و شادان به سوی خداوند منان پر گشایند و چشم به جمال بیمثال خداوند دوخته و از نعمتهای اخروی بهرهمند شوند و از عذابهای سخت جهنم و شکنجههای طاقتفرسا و غیرقابل تحمل دوزخ رهایی یابند.سوختی لات و منات کهنه را تازه کردی کائنات کهنه راآری! پیامبر بزرگوار اسلام کسی است که روزها مشغول ارشاد و تبلیغ بود و شبها تا صبح سیل اشکهای مبارکش لشکر بیشمار خداوندی را به حرکت و جوشش در میآورد؛او غنیای منفق، فقیری صابر، مهاجری مومن، عابدی مخلص، پادشاهی عادل،رهبری مشفق، داعیای متوکل، معلمی نمونه، متعلّمی مؤدب و پیامبری بینظیر بود.محمد، امین و راستگو قبل از بعثت، محمد صلی الله علیه وسلم، داعیای که نهایت تلاش و کوشش را در ابلاغ رسالت داشت. محمدصلی الله علیه وسلم، رئیس دولتی که صحیحترین و منظمترین قوانین را وضع میکند، محمدی که با صدق و اخلاص و بیداری بقای حکومتش را تضمین میکند، محمدی که نمونه یک شوهر خوشرفتار و پدری بسیار مهربان است، مربی و مرشدی که اصحابی را تربیت میکند که در کوچکترین امور به او اقتدا میکنند، دوستی که حق دوستی و مصاحبت را کاملاً ادا میکند. تاجایی که اصحاب و یارانش، او را از خودشان و از زن و فرزندانشان بیشتر دوست میدارند.محمد، صلی الله علیه وسلم جنگجویی شجاع، رهبری پیروز، همسایهای امین و پیمانگری صادق بود. پس او برای هر داعی و رهبر، و هر پدرو همسر، و برای هر دوست و مربی و هر سیاستمدار و رئیس دولتی پیشوا و مقتداست.آری! این پیامبر عظیمالشأن و این سنبل فداکاری و ایثار، زمانی رخت از جهان بربست که خارزار کفر و شرک و بتپرستی و جاهلیت را تبدیل به گلستان معطر توحید، عبادت، یکتاپرستی و اسلام کرده بود. او با وجود آن همه عظمت و شوکت خدایی، باز هم در طول عمر، مانند انسانهای عادی زندگی میکرد، با دست خویش لباسش را میدوخت و پینه میزد و با دستان مبارکش گوسفند میدوشید، بار بر پشت میبست، بر حصیر میخوابید، روزی سیر و روزی گرسنه بود و در حالی چشم از جهان فرو بست و به اعلی علیین پیوست که زره مبارکش را نزد یک یهودی، رهن گذاشته بود.خلاصه اینکه! همان طور که خداوند ذاتی است که غیر از او کسی شایسته پرستش و عبادت نیست، رسول الله صلی الله علیه وسلم نیز کسی است که جز او کسی لایق پیروی و اتباع نیست؛ »لاالهالاالله محمد رسول الله« .اما متأسفانه امروزه مسلمانان، سربلندی و عزتی که در صدر اسلام داشتهاند را از دست دادهاند. به راستی چرا؟! درجواب باید گفت که از آن زمانی که مسلمانان اقتدا و اتباع کامل این بنده برگزیده الهی را رها کرده و از زمانی که سنتهای مبارک ایشان را ترک نمودند و به جای روی آوردن به تعلیمات نورانی این پیامبر عظیمالشأن، روی دل و جان خویش را متوجه فرهنگهای پوچ و منحط بیگانه گردانیدند و محبوب ربالعالمین را از خویش آزردند، از همان زمان لحظه سقوط و بدبختی امت شروع شد و مسلمانان دچار ذلت و نگونساری شدند؛تا شعار مصطفی از دست رفت قوم را رمز بقا از دست رفتهر که عشق مصطفی سامان اوست بحر و برّ در گوشهدامان اوستپس بر مسلمانان و متبعین واقعی رسول الله صلی الله علیه وسلم است تا کمر همت بر بسته و در اشاعت سیرت و اخلاق آنحضرت صلی الله علیه وسلم در میان تمام اقشار و جوامع اسلامی کوشیده و رسول الله صلی الله علیه وسلم را به همگان معرفی نمایند و محبت ایشان را در اعماق قلوب پژمرده و از تپش افتاده جای دهند وبا اتباع کامل از سنتهای ایشان در تمام مراحل زندگی موفقیت وخوشبختی خویش را تضمین نمایند؛مپندار سعدی که راه صفا توان یافت جز در پی مصطفیبه امید روزی که توفیقات خداوندی شامل حال جهانیان شده و با چنگ زدن به سیرت مبارک رسول الله صلی الله علیه وسلم به
حضرت صفیه رضی الله عنها یکی از عاقل ترین زنان زمان خویش بود. زیرکی و فراستاین بانوی بزرگوار اسلام،- که قبل از مسلمان شدنش نیز بهخوبی هویدا بود- زمانی به معنای واقعی و کامل به منصه ظهور درآمد که رسالت رسول مکرم اسلام را تصدیق کرده و اسلام را به عنوان دین و آئین زندگی خویش برگزید، که این خود بهترین دلیل برای پاکی عقل و صفای درونو بیداری وجدان هر انسان اعم از مرد و زن می کند.نسب حضرت صفیه رضی الله عنهاحضرت صفیه رضی الله عنها دختر حییّّ بن اخطب، از نوادگان هارون بن عمران است. مادر ایشان برّة بنت سموئل است. حضرت صفیهرضی الله عنها ابتدا در نکاح "سلام بن مشکم" که یکی از شعرابود قرار داشت و بعد از سلام بن مشکم، با "کنانه بن ابی حقیق" که او نیز از جمله شعرا بود ازدواج کرد و کنانه در روز خیبر به قتل رسید. ]الاستیعاب 1871/4، السحط الثمین ص201[.ازدواج حضرت صفیه با رسول الله- صلی الله علیه وسلم-یهودیان خیبر دعوت اسلام و زندگی مداراگونهای که آنحضرت صلیالله علیه وسلم در مدینه منوره برایشان مهیا فرموده بود را رها نموده و به آن بی توجهی کردند، در نتیجه جنگ بین دو طرف درگرفت و مسلمانان بر یهودیان خیبر پیروز شدند و تعداد زیادی از آنها را به اسارت گرفتند. "صفیه بنت حی بن اخطب" هم جزو اسیران بود. زمانی که اسیران را آوردند، حضرت "دحیه کلبی" نزد رسول خدا صلی الله علیه وسلم آمد و گفت: ای پیامبر خدا! از بین این اسیران، کنیزی را به من بدهید. رسول خدا صلی الله علیه وسلم فرمود: برو و یک کنیز برای خودت انتخاب کن. دحیه رفت و از بین کنیزان، "صفیه بنت حیی" را انتخاب کرد. در این هنگام شخصی نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم آمد و عرض کرد: ای رسول خدا! دحیه کلبی، صفیه را به عنوان کنیز انتخاب نموده است،اما با توجه به اینکه صفیه از بزرگان و بزرگزادگان است، شایسته است که شما او را به عنوان کنیزی برگزینید. رسول خداصلی الله علیه وسلم دستور داد تا دحیه کلبی را به همراه کنیزی که انتخاب نموده بیاورند. هنگامی که دحیه در محضر مبارک رسول اکرم صلی الله علیه وسلم حاضر شد، رسول الله صلی الله علیه وسلم به صفیه نگاه کرد و سپس فرمود: ای دحیه از کنیزان دیگرهر کدام را میخواهی برای خودت انتخاب کن. سپس رسول الله صلی الله علیه وسلم، اسلام را به صفیه عرضه کرد و صفیه نیز اسلام را پذیرفت و رسول الله صلی الله علیه وسلم او را آزاد نموده، به عقد و نکاح خویش درآورد و آزادی او را به عنوان مهریهاش قرار داد.روزی آنحضرت صلی الله علیه وسلم اثر کبودیای را بر رخسار حضرت صفیه رضی الله عنها مشاهده فرمود. از او پرسید: این کبودی به خاطر چیست؟ صفیه عرض کرد: ای رسول خدا! قبل از اینکه شما به مدینه تشریف بیاورید، من شبی در خواب دیدم که ماه از آسمان پایین آمد و در دامن من قرار گرفت. صبح بدون اینکه ذکری از شما به میان بیاورم، خواب خود را به شوهرم تعریف کردم. ناگهان شوهرم به خشم آمده و سیلی محکمی بهصورتم زد و گفت: آیا تمنای رسیدن به شخصی که در مدینه ادعایپیامبری کرده را در سر می پرورانی؟ ]زادالمعاد 291/3، الرحیقالمختوم ص:325[.نکته ای که در اینجا قابل توجه است این است که، اسلام به جایگاه و منزلت هر انسان ارزش قائل شده و کسی که به حقانیتاسلام اعتراف کرده و آن را به عنوان دین و آئین قبول نماید، نه تنها از جایگاه و عزّت او کاسته نمی شود، بلکه به جایگاه وی افزوده می شود. هر کس قبل از اسلام برای او شرافتی بوده با اسلام آوردن شرافت او افزوده می شود و هر کس قبل از اسلام عزت داشته با اسلام آوردن عزتش دو چندان می شود. اگر ما به زندگی قبل و بعد از اسلام حضرت صفیه رضی الله عنها نظری بیافکنیم به وضوح درمی یابیم که ایشان همانطور که قبل از اسلام دارای جایگاه والایی بوده و در نکاح یکی از شخصیتهای بزرگ و مهم یهودی قرار داشت، زمانی که به اسارت مسلمانان در آمده و اسلام را پذیرفت، نه تنها از مقام و جایگاهش کاسته نشد بلکه به چنان مقام و مرتبهای نائل آمد که حتی تصورش راهم نمی کرد.جایگاه صفیه نزد رسول الله صلی الله علیه وسلمرسول اکرم صلی الله علیه وسلم حضرت صفیه رضی الله عنها را بسیار دوست داشته و ایشان را همواره مورد اکرام و اعزاز قرار میداد. روزی حضرت حفصه رضی الله عنها]به عنوان طعنه[ به حضرت صفیه رضی الله عنها گفت: ای دختر یهودی. حضرت صفیه رضی الله عنها از این جمله ناراحت شد و شروع کرد به گریه کردن، زمانی که رسول الله صلی الله علیه وسلم تشریف آورد و حضرت صفیه را دید که گریه می کند، فرمود: چرا گریه می کنی؟ عرض کرد: حضرت حفصه رضی الله عنها ]به عنوان طعنه[ به من گفته کهتو دختر یهودی هستی. رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: تو دختر یک پیامبر هستی. ]حضرت صفیه از نوادگان حضرت موسی علیه السلام بود[ وعموی تو نیز پیامبر است، )منظور حضرت هارون علیه السلام است( و خودت نیز در نکاح یک پیامبر هستی، پس در چه چیزی بر تو فخر می کند. سپس به حضرت حفصه رضی الله عنها فرمود: ای حفصه! از خدا بترس. ]السمط الثمین، ص:207[.یکبار رسول الله صلی الله علیه وسلم به همراه ازواج مطهرات در سفر حج بود در بین راه، شتر حضرت صفیه ناگهان به زمین خورد که در نتیجه آن، حضرت صفیه رضی الله عنها دچار آسیب دیدگی شده و شروع به گریه نمود. آنحضرت صلی الله علیه وسلم وقتی دیدند که حضرت صفیه ناراحت است و گریه می کند به نزد وی رفته، اشک را از چشمانش پاک کرده و او را دلداری داد و سپس دستور داد تا قافله را نگه دارند. حضرت صفیه رضی الله عنها می فرماید: توقف در این مکان خارج از برنامه بود و این روز نوبت من هم بود. بعد از توقف بلافاصله خیمه رسول الله صلی الله علیه وسلم را نصب کردند و رسول الله صلی الله علیه وسلم داخل خیمه شد. ]صفیه می گوید[ من با خودم گفتم شاید این کار من که سبب توقف بدون برنامه قافله شده است سبب ناراحتی رسول خدا شده باشد، لذا نزد حضرت عائشه رضی الله عنها رفتم و به او گفتم: تو می دانی که من نوبت خودم را هرگز با هیچ چیزی عوض نمی کنم، اما امروز به خاطر اینکه رسول اللهصلی الله علیه وسلم از من راضی شود، نوبتم را به تو بخشیدم. حضرت عائشه رضی الله عنها روسری که داشت را با زعفران رنگ کرد و بر او آب پاشید تا بوی آن از بین برود، سپس لباسهایش را پوشید و به طرف رسول الله صلی الله علیه وسلم رفت. وقتی به خیمه آنحضرت صلی الله علیه وسلم وارد شد، آنحضرت فرمود: ای عائشه! چه شده که به خیمه من آمدی؟ امروز که نوبت تو نیست! حضرت عائشه رضی الله عنها فرمود: این فضل الله تعالی است به هر کس که بخواهد می بخشد. دراینجا نیز آنحضرت صلی الله علیه وسلم با احترامی که به حضرتصفیه رضی الله عنها قائل بود، تمام کاروان را به خاطر فراهمنمودن اسباب راحتی وی متوقف کرد.یکی دیگر از مواردی که بیانگر جایگاه و مقام حضرت صفیه در نزد آنحضرت صلی الله علیه و سلم می باشد این است که یک بار آنحضرت صلی الله علیه وسلم در ماه مبارک رمضان در مسجد اعتکاف بودند که حضرت صفیه رضی الله عنها برای ملاقات آحضرت صلی الله علیه وسلم نزد ایشان آمد. رسول اکرم صلی الله علیه وسلم با وجود اینکه در هنگام اعتکاف غالبا از ملاقاتهای غیرضروری خودداری می فرمود اما حضرت صفیه را به نزد خود پذیرفت و تا دقایق طولانی ای بعد از نماز عشا با حضرت صفیه نشست و به صحبت و گفتگو پرداخت، و باز هنگامی که حضرت صفیه قصد برگشت به منزل را داشت آنحضرت صلی الله علیه وسلم تا درب مسجد ایشان را بدرقه فرمود. ] المنهاج شرح صحیح مسلم بن حجاج 157/14[.صفیه رضی الله عنها زنی عاقل و صادقحضرت صفیه رضی الله عنها یکی از عاقل ترین زنان زمان خویش بود. زیرکی و فراست این بانوی بزرگوار اسلام،- که قبل از مسلمان شدنش نیز به خوبی هویدا بود- زمانی به معنای واقعی وکامل به منصه ظهور درآمد که رسالت رسول مکرم اسلام را تصدیق کرده و اسلام را به عنوان دین و آئین زندگی خویش برگزید، که این خود بهترین دلیل برای پاکی عقل و صفای درونو بیداری وجدان هر انسان اعم از مرد و زن می کند.رسول الله صلی الله علیه وسلم قبل از وفاتشان بر صداقت سیده صفیه رضی الله عنها گواهی می دهد حضرت زید بن اسلم می فرماید: هنگامیکه رسول خدا صلی الله علیه وسلم در مرضالوفات قرار داشت، حضرت صفیه رضی الله عنها که از حالت مریضی آنحضرت صلی الله علیه وسلم به شدت ناراحت و بیقرار بود، خطاب به آنحضرت صلی الله علیه وسلم عرض کرد: به خدا قسم مندوست دارم که این مریضی شما به من برسد. وقتی این جمله حضرت صفیه به گوش بقیه ازواج مطهرات رسید، وی را به تمسخر گرفتند. رسول الله صلی الله علیه وسلم با ناراحتی به سوی آنها نگاه کرده و فرمود: ]به خاطر این کار خود که نوعی غیبت محسوب می شود[ بروید و مضمضمه کنید. ازواج مطهرات عرض کردند: از چه چیزی؟! آحضرت صلی الله علیه وسلم فرمود: شما سخن او )صفیه( را به تمسخر گرفتید، اما به خدا قسم که او راست می گوید. ] الطبقات الکبری313/2، الاصابة فی تمییز الصحابة 741/7، سیر أعلام النبلاء235/2[.زهد حضرت صفیه بعد از رسول اکرم صلی الله علیه وسلمحضرت صفیه رضی الله عنها بعد از وفات رسول مکرم اسلام صلی الله علیه وسلم هم مطابق شریعت ناب محمدی زندگی کرده و کما فی السابق دارای بردباری، ذکاوت و شرافت بود.حضرت صفیه رضی الله عنها کنیزی داشت. یکبار کنیز ایشان نزد حضرت عمر رضی الله عنه آمد و گفت: صفیه روز شنبه را دوست دارد و با یهودیان رفت و آمد دارد. حضرت عمر رضی الله عنه به دنبال ایشان فرستاد و در این مورد از او سوال کرد. حضرت صفیه رضی الله عنها جواب داد: از زمانی که الله تعالی روز جمعه را در عوضروز شنبه قرار داد ه است، من روز شنبه را دوست ندارم، و اما در مورد رفت و امدم با یهودیان باید بگویم که من با آنها رابطه خویشاوندی دارم و به منظور رعایت صله رحم به نزد آنها میروم و منظور دیگری ندارم. سپس خطاب به کنیز خود فرمود: چرا این کار را کردی؟ کنیز گفت: شیطان مرا فریب داد. اما حضرت صفیه رضی الله عنها فرمود: برو، تو آزاد هستی. ]الاستیعاب فیمعرفة الأصحاب235/2[.حضرت صفیه رضی الله عنها بعد از وفات رسول اکرم صلی الله علیه وسلم بر سنت و روش رسول اکرم صلی الله علیه وسلم زیست تا وقتیکه به ملاقات پروردگار شتافت. او در دوران خلافت خلفای سه گانه نیز بهترین موقف و زندگی را داشت. روایتی از"کنانه" منقول است که می فرماید: » در دوران خلافت حضرت عثمان- رضی الله عنه- . زمانی که شورشیان منزل ایشان را محاصره کرده بودند، گروهی از سران شورشی قصد داشتند تا حضرت صفیه را در نقطه مقابل خلیفه قرار دهند، اما ایان بانوی با فراست اسلام، به شدت از موقف مخالفین خلیفه اظهار نارضایتی کرده و از جمله کسانی بود که به صورت مخفیانه، آب و غذا را به منزل خلیفه می رسانیدند. ]الطبقات الکبری 128/8، سیر أعلام النبلاء 237/2[.حضرت صفیه رضی الله عنها با شورشیان مخالفت کرده و یکی از معاونین و همراهان خلیفه آن هم در آن لحظات حساس که منزل خلیفه مسلمین در محاصره شورشیان قرار گرفته و از ورود آب و غذا ممانعت می شد، از هیچ کوششی برای حفاظت و دفاع از خلیفه مسلمانان دریغ نورزید که همه این مواقف و موضع گیری ها دلالت بر ذکاوت و فراست ایشان کرده و نیز این نکته را به اثبات می رساند که این بانوی محترم اسلام بعد از وفات آنحضرت صلی الله علیه و سلم نیز بر اسلام و صداقت و پایبندی خویش بر این دین جماع، اصرار ورزیده و با هر نوع مسأله ای که باعث ایجاد اختلاف در بین مسلمین و در هم پاشیده شدن وحدت و انسجام آنها بشود به مخالفت برخواست.وفات حضرت صفیه رضی الله عنهاامالمؤمنین حضرت صفیه بنت حیی این بانوی بزرگوار اسلام و همسنگر پیامبر برگزیده خداو محرم راز بیت نبوی بالاخره در سال50هجری سال 670میلادی و در دوران حکومت حضرت معاویه رضی الله عنه دار فانی را وداع گفته و در قبرستان بقیع دفن شد.
تبادل لینک
هوشمند برای
تبادل لینک
ابتدا ما را با
عنوان NOLOVE و آدرس
nolove111.LXB.ir لینک نمایید
سپس مشخصات
لینک خود را در
زیر نوشته . در
صورت وجود لینک
ما در سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.